شعر مدح و مناجات

عزیزِ وطن بیا

کارم شده زِ دوری تو سوختن، بیا
بَر خَرمنِ شکسته دل آتش مَزن، بیا

یعقوب هم به گریه ی من گریه اش گرفت
کنعان به گِل نشست، عزیزِ وطن بیا

ندبه های جمعه

خواستم نزدیک تر باشم به آقایم نشد
تا بگیرم دامن لطف تو مولایم نشد

خواستم از معصیت دوری کنم، آدم شوم
بند ها را وا کنم از دست و پاهایم نشد

ردم نکن

در بند معصیت باز ,آقا ببین اسیرم
فکری به حال من کن, حالا که سر به زیرم

آقا قبول دارم , دردسرم برایت
اما ردم نکن که , بیچاره وفقیرم

زلف سیاهش

لب تشنگان قطره ی باران حیدریم
ساغر بیاورید که مهمان حیدریم

تقدیر را به زلف سیاهش گره زدیم
از این جهت همیشه پریشان حیدریم

اشک مناجات

اشک مناجات سحر را میخرد زهرا
گریه کن خونین جگر را میخرد زهرا

وقتی شریکت شمع باشد سود خواهی برد
پروانه بی بال و پر را میخرد زهرا

عشقی ابدی

سلطان زمین است و اَبَر مرد زمان است
از شوق نگاهش دل من در هیجان است
از کودکی ام نام علی ورد زبان است
صد شکر علی سایه ی روی سرمان است

جمال یار

بازهم تنها شدم خیلی دلم را غم گرفت
بازهم معصیتم من را ز آقایم گرفت

هر زمانی دور ماندم از هوای روضه ها
زندگی ام را سراسر غصه و ماتم گرفت

یا ابن فاطمه

حالا که بی پناه شدم یا ابن فاطمه

محتاج یک نگاه شدم یا ابن فاطمه

با دست خویش آبروی خویش برده ام

بیچاره ی گناه شدم یا ابن فاطمه

من حسینی ام

خاک پای هیأتی ها را تیمم می کنم
لحظه هایی که خودم را بیشتر گم می کنم

تجربه ثابت نموده هر زمان خاکی ترم
آسمانی می شوم حس تنعم می کنم

گناهکار رسیدم

گناهکار رسیدم، مَرا که می بخشد؟
دوباره آیِنه ام را جَلا، که می بخشد؟

کَریم روی خود از سائِلش نَگرداند
بجُز کریم مَگر بَر گِدا که می بخشد؟

روضه زهرا

گر چه بی منت همیشه نان رسانی می کنی
جور دیگر فاطمیه مهربانی می کنی
نیستی در ظاهر اما باطنا لطف تو هست
ظاهری و باطنی صاحب زمانی می کنی

ای ذکر مناجات شب و خلوت حیدر
ای شیر ِ زنان ، بانوی با هیبت حیدر
جز حیدر کرار ، که قدر تو شناسد ؟
غیر از تو که داند به جهان قیمت حیدر

دکمه بازگشت به بالا