شعر مدح و مناجات

یا رب

بیدارم و اما دل بیدار ندارم
در توشه به جز این دل بیمار ندارم

گفتی که بیا توبه کن و بنده ی من باش
صد حیف که من گوش بدهکار ندارم

العفو

بر سرم دادی بزن، فریاد کن
بندهء بیچاره را آزاد کن
جوششی بین دلم ایجاد کن
خانهء ویرانه را آباد کن

یا ستارالعیوب

بیشتر از هر کسی با بنده اش تا کرده است
مرده بودم مرده را باعشق احیا کرده است

حقِ من اصلا نبود این عزت و این احترام
عیب پوشی اش مرا اینگونه آقا کرده است

یا ولی الله

طی کن مسیرِ جاده و از ما خبر بگیر
حالی زِ خطه ی دل ما، رهگذر بگیر

این خطه بی قدوم تو خشکیده است و سرد
دوری بزن میان دل و نُقل تر بگیر

هرچه هستم آمدم

با همین روی سیاهم بار بستم آمدم
زشت و زیبا، خوب یا بد، هرچه هستم آمدم

غصه ام را بیشتر از خلق، مادر میخورد
طعنه وقتی میخورم فوراً به او بر میخورد

ربنا

ربنا…..یک نغمه از سازِ خدا
این الفبا از سر آغازِ خداست

ربنا….. در سینه ی هر مومنی
چشمه ی جوشان آوازِ خداست

من بی پناهم

من را ببین یارب اگر غرق گناهم
“يا حِرْزَ مَنْ لَا حِرْزَ لَه”من بی پناهم

عُشاق پر بود از عبادت کوله هاشان
من که ندارم جز تو چیزی کن نگاهم

یا غفار

دیگر زتو نام و نشان در کارهایم نیست

ایمان به تو در ذکر یا غفارهایم نیست

آنقدر بی پرده گناه و معصیت کردم

دیگر اثر در ذکر یا ستارهایم نیست

الهی العفو

در بساطم باز چیزی نیست، آهم را نگاه
قطره‌های شرم، در ابرِ نگاهم را نگاه

این زمستان هم گذشت؛ از برفِ پیری بگذریم !
روسپیدان را ببین؛ روی سیاهم را نگاه

یاربّ

از من ندیده است کسی بی پناه تر
روزم شده است از شب تیره سیاه تر

دست مرا بگیر که از خود فراری ام
راضی نشو ببینی ام ازاین تباه تر

دلم باز حرم میخواهد

شب جمعه است دلم باز حرم میخواهد
از در خانه ی ارباب ، کرم میخواهد

روز اول به من آموخته اند ، بیچاره
آن فقیریست که از دست تو کم میخواهد

حسین جان

رسیده اول ماه و شب زیارتی است
اسیری دل و گیسوی تو حکایتی است

هلال ماه که مکشوفه می شود هرماه
گریز روضهء ما کوفه می شود هر ماه

دکمه بازگشت به بالا