شعر مدح و مناجات

مهر خزان

به لطف مهر خزان,ساعتى زمان برگشت
ویا به قهربهار از زمین,خزان برگشت

گرفت,بغض گلوگیرى,آسمان را سخت
صداى خنده ى بى وقفه بر دهان برگشت

عزادار تو

شنیدم سینه زن ها را پریشان دوست داری
میان روضه هایت چشم گریان دوست داری

همین اشک و همین دستی که میکوبم به سینه
همـین یعنی تو نوکـــر را کـماکان دوست داری

دل آشفته

دل آشفته اگر حسین میگه
درد داره که انقدر حسین میگه
پر پروانه میخواد بسوزه که
پای شمع تا به سحر حسین میگه

برای آمدنت

نگو شکارچیان تیر را به یال زدند
که در شکستن سلطان میان خال زدند

درآسمان ظهورت پرنده های خیال؛
برای مقصد دستت چه قدر بال زدند

اقرار میکنم

از جمعه های بی توچه دلگیرمیشوم
جان خودم ز جان خودم سیرمیشوم

با هر نفس که میکشم اقرار میکنم
از این نبودنت به خدا پیر میشوم

طعنه شنید

غربت کشیده آشنایش فرق دارد
آهش… صدایش… گریه هایش فرق دارد

فهمیده هر کس ذره ای دوری چشیده
هجران زده حال و هوایش فرق دارد

خدای آینه

سلام حضرت بانو گدا نمیخواهی؟

عزیز ضامن آهو گدا نمیخواهی؟

دلم گرفته به غم خو گدا نمیخواهی؟

شدم اسیر هیاهو گدا نمیخواهی؟

عاجزند

با اینکه می رسم به تو و بار چندم است
قلبم برای دیدن تو در تلاطــم است
در سینه ام شکســته اگر یک ســبو , چه باک
صــدها دلِ شکــسته فدای ســرِ خُـــم است

دیوانه مذهب

بال این پروانه ها را جذب مکتب کرده ای

عاشقان را یک به یک دیوانه مذهب کرده ای

زیر ایوان خم شدن جان را مودب میکند

بانوی معصومه ایران را مودب کرده ای

شیعه ایران

ما گدایان قم و شهر خراسان هستیم

عاشق و دربه در و بی سر و سامان هستیم

خاک زیر قدم ذریه ی زهراییم

نسل در نسل همه نایب سلمان هستیم

جایی که کوه خضر به زحمت بایستد

جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد

نزدیک می‌شوم به تو چیزی نمانده است
قلبم از اشتیاق زیارت بایستد

رهین منت آن یار گلعذار شدم

رهین منت آن یار گلعذار شدم
شکست بغضم و از گریه آبشار شدم
هر آنچه گریه نکردم ترا ضرر کردم
اگر نسوخته ام از تو شرمسار شدم

دکمه بازگشت به بالا