تب باران گرفته چشمانم
مست باران ترانه می خوانم
بنویسید عبد معصومه
بنویسید غرق بارانم
شعر مدح و مناجات
تیری که شد خطیر حسن بوده
هم پیر هم مسیر حسن بوده
بی آنکه دست باز کند سائل
همواره دست گیر حسن بوده
در آستان تو حس کرده ام محبّـت را
و لمس کرده ام اینجا نسیم رحمـت را
خداست شاهد عرضم که در حرم چه قَدَر
دعای نوکرتان دیده استجابت را
قبله ی هفتم ما قبله ی هشتم دارد
تا خراسان رضا آینه در قم دارد
توبه شد عاقبت گریه ی هر زائر مست
برزمین ریخت هرآن باده که در خم دارد
در محفلی که نام تو باشد گناه نیست
غیراز دو دست تو بخدا تکیه گاه نیست
درمکتب تو بحث سفید و سیاه نیست
حالم بدون یاد نجف رو به راه نیست
انگونه ای که عطر زشیشه فرار کرد
عاشق فرار از همه عالم به یار کرد
دل را نفوذ چشم خمارت شکار کرد
در بهت و حیرتم که نگاهت چه کار کرد..!
ای قمر اصیل یا ابالفضل
حضرت بی بدیل یا ابالفضل
به رسم خاکساری عرب ها
گفته ام “الدخیل یا ابالفضل
محمد کاظمی نیا
در کوچه ها سگی چو در خانه ا ی رود
از صاحبان خانه به سگـــ لقمه ای رسد
امشب که آمدم به در خانه ات حسین
زوزه کشان زنم درمیخانه ات حسین
دلبرم یوسف زهراست خدا میداند
یادش آرامش دلهاست خدا میداند
علت غیبت او هست گناه من وتو
خون جگر از گنه ماست خدا میداند
هرکسی دارد نگاه یک نفر را پشت سر
زودتر باید بیندازد سفر را پشت سر
جنگ جویان جهان شمشیر دارند وشما
صلح جویی چونکه می بندی سپر را پشت سر
وقتی دلی از غیب خبر داشته باشد
باید به نجف شوق سفر داشته باشد
خاک کف نعلین علی(ع) فخر فروشد
بر هر چه که ابناء بشر داشته باشد