با احتیاج آمده ام هیئت حسین
اعجاز می کند بخدا محنت حسین
سائل کجاست تا بدهد سلطنت به او
اقبال کرده است به من دولت حسین
با احتیاج آمده ام هیئت حسین
اعجاز می کند بخدا محنت حسین
سائل کجاست تا بدهد سلطنت به او
اقبال کرده است به من دولت حسین
گفتند کارتان؟ همه گفتیم نوکریم
چون بار عشق را به سر شانه می بریم
ما را اگر چه بازی دنیا خراب کرد
اما به لطف روضه ی ارباب بهتریم
حکم از بالا برایم آمده تب داشتن
کاسه ی چشمی پر و اشک لبالب داشتن
مصحفی دارم ورق ها دل٬ زبانم هم قلم
اشک من جاری ست از باب مرکّب داشتن
آواره ی عشقیم و غم خانه نداریم
بلبل صفتیم و هوس لانه نداریم
آنقدر خمار گل خوشبوی حسینیم
کز شدت مستی غم میخانه نداریم
با همین سوز که دارم بنویسید حسین
هر که پرسیدز یارم بنویسید حسین
ثبت احوال من از ناحیه ارباب است
هممه اهل و تبارمبنویسید حسین
با غمت می خرم آقا خوشی عالم را
و به عالم ندهم تا به ابد این غم را
چشم بر راه تو و روز نهم هم آمد
قسمتم کرد خدا سینه زدن با هم را
وقتی که حول محور تو سینه می زنیم
یعنی فقط به خاطر تو سینه می زنیم
این سینه زن شدن همه اش لطف فاطمه ست
پس ما به اذن مادر تو سینه می زنیم
در میان آفرینش شاهکاری زینبی
تا ابد محبوبه ی پروردگاری زینبی
دلربایی دلبری ای نازنین زین أبی
زینت بابای خود هستی و آری زینبی
عاشقت دور از حرم احساس غربت می کند
باز با عکس حرم یک گوشه خلوت می کند
باز با حال بکاء زانوی غم گیرم بغل
با خودم گویم که آیا او اجابت می کند؟
دیدن روی تو آیا هست در اقبال من؟
غیبت طولانیت زیر سر اعمال من
جمعه ها ابر بهاری می شود چشمان من
من یقین دارم خبر داری تو از این حال من
آنکس که تو و اسم تو را باده نوشته
چشمان مرا کاسهء آماده نوشته
تقدیر من این است گرفتار تو باشم
زهرا خودش این را سر سجاده نوشته
دریاب تو ای شاه کریمانه گدا را
درمانده ترین مفلس درراه خدا را
تقدیر من این بود نمک گیر تو باشم
تقدیر نوشته به دلم مهر شما را