شعر مدح و مناجات

کریم کریم ها

ما را غبار مقدم حیدر خطاب کن

ما را فقط سیاهی لشکر حساب کن

ما با حسن به عشق حسین آشنا شدیم

ما از مدینه راهی کرب و بلا شدیم

متهم

بچه گی کرده ام, پشیمانم

من ندانسته شیطنت کردم

بغلم کن دوباره مثل قدیم

رو نگردان زمن, غلط کردم

مناجات بوی یار

عطر سحر نسیم مناجات بوی یار

حال دعا حریم ملاقات روی یار

مَحرم شدن به خلوتِ خوبان فراهم است

بزم ضیافت است و رسیدن به کوی یار

تاریخ خلقت است

میگفت حی عالی اعلا : علی علی

در وقت خلق احمد و زهرا , علی علی

آمد زمان پدید و مکان گشت آشکار

تاریخ خلقت است سراپا علی علی

چه علی علی چه علی خدا چه خدا علی

شب دیده ام به جمال تو شده روشن ای مه منتجب

که زخواب وخور توفکنده ای ,من ِ خسته  ای شه منتخب

چه نموده با دل بینوا میِ  بی عنب  لبِ چون رطب

که گذشته از سر من دگر زحلال و منکر ومستحب

ما می خوریم …

آنانکه عابدند به وقت اذان خوشند

آنانکه زاهدند به یک تکه نان خوشند

از هر دو تا نگار یکی ناز می کند

عشاق روزگار یکی در میان خوشند

خسته شدم

من از این  نفس از این بی سرپا خسته شدم

خودم ازدست خودم آه خدا خسته شدم

 اینکه هر روز بیایم تو مرا عفو کنی

بروم باز خطا پشت خطا خسته شدم

آقا کجایی

من گم شدم,پیدا ترین پیدا کجایی

ای معنیِ معنا ترین معنا کجایی

ای افتاب روشن شب های سردم

محبوب من,اقا ترین اقا کجایی

عاشقانه‌تر

خدا به هر که شبی عاشقانه‌تر داده

دو چشم جاری و اشکی روانه‌تر داده

زمان خلقت عالم خدای عشق‌پسند

به عاشقان جگری پر زبانه‌تر داده

خمپاره پاره‌های دلم را نشان گرفت

خمپاره پاره‌های دلم را نشان گرفت

 آتش به خانه دل پیر و جوان گرفت

 

خمپاره سمت صحن حرم رفت و ناگهان

خورشید شعله ور شد و در آسمان گرفت

حسین را عشق است

شب جمعه حرم یار حسین را عشق است

ذکرمان اول هر کار حسین را عشق است

به گمانم که ملاقات کنی حیدر را

گر بگویی صد و ده بار حسین را عشق است

اگر کریم تویی

اگر کریم تویی مابقی گدا هستند

همیشه در طلبت دست بر دعا هستند

طبیب را چه نیازی ست, نسخه کافی نیست

تمام مردم این شهر مبتلا هستند

دکمه بازگشت به بالا