شعر مدح و مناجات

کریم های دو عالم

کریم های دو عالم بهنام زاده شدند

زبانزد همه ی خاص وعام زاده شدند

اگر که ظرف نباشد توقعمِی نیست

شراب ها همه از فیضجام زاده شدند

بعضی زمانها

بعضی زمانها هر گدائی یا کریم است

آن وقت حساب یا کریمان با کریم است

همّیشه در جا می زنم من در گدائی

آقا کرامت می کند آقا کریم است

استغفار

اینجا کریمی هست که بسیار می بخشد
لب وا نکردی تا کنی اقرار می بخشد
تاثیر استغفار اوج باور عبد است
قبل از گنه کردن تو را غفار می بخشد

آمـــدم مــحــضــــر تـــو آقـــایـــم

آمـــدم مــحــضــــر تـــو آقـــایـــم

گوشـه ی سفــره ات بده جایـم

از درت رد نـکــن کــه تــنــهــایــم

گــر بــــرانــی دوبــاره مـی آیــم 

یاس ها

یاس ها با نفس یاسمن افطار کنند

علی و فاطمه چون روح و تن افطارکنند

حسن آمد که در خانۀاو شاه و گدا

همه با ذکر غریب وطن افطارکنند

یا مجیر

ای آشنای عبد گنهکار یا مجیر

مشکل گشای هرچه گرفتار یا مجیر

از من تمام عمر گنه دیدی و گنه

شرمنده ام از این همه تکرار یا مجیر

رفته صبرم از کفم

رفته صبرم از کفم این حال نمی فهمم چیست

عمق فاجعه صد سال نمی فهمم چیست

درکم از اوست همین قدر که شد ذبح عظیم

باقی روضه گودال نمی فهمم چیست

فرق می کند

«آسوده» با «دچار بلا» فرق می کند

«مس» با «شراره های طلا» فرق می کند

یک پلک در «ندیدن» و «دیدن» تفاوت است

یک حرف بین «لا» و «بلا» فرق می کند

تیغ حیدری

ذوالفقاری که حق به لب دارد

روح از مشرکان طلب دارد

ذوالفقاری که برق تا می‌زد

لشکری صف نبسته جا می‌زد

عمر ِ گدایی من و سلطانی ات یکیست

آنان که بحر را به نظر در سبو کنند

آیا شود سبویِ مرا زیر و رو کنند؟

دل را حرارتِ غم ِ تو کم نمیشود

مارا اگر به چشمه ی زمزم فرو کنند

محو شلوغی های بازار

فردای محشر کار دشوار است ای دل

بیچاره آنکس که گرفتار است ای دل

هر کس که حب فاطمه در دل ندارد

آنجا یقینا بی کس و کار است ای دل

روزگاری پر از صفا بودیم

روزگاری پر از صفا بودیم

مرد میدان هر بلا بودیم

دورمان هر چه بود خوبی بود

از دروغ و ریا جدا بودیم

دکمه بازگشت به بالا