شعر مدح و مناجات

زائر سجاده

تا گریه هست دانه ی ما بیجوانه نیست

تا روضه هست هیچ دلی بی بهانهنیست

گرچه دلم گرفته از این روزهایسرد

از آتش فراق دلم بی زبانه نیست

به عشق روی حسین

به عشق روی حسین دل بهانه کرده حرم
ز پیچ و تاب فراقش صدا زنم که ز غم

دلم گرفته دمادم هوای شهر حسین
دوباره دست به قلم شد دلم ز بهر حسین

عقیله

دلبـــاده بـنوش است  سر خان عقیله

خـوردهشب و روز  از نمک و نان عقیله

هرقـلب حسینی که شده  واله و شیـدا

دربزم حـسینی شـده مـــهمان  عقیله

آنانکه

آنانکه خاک را به نظر کیمیــــا کنند

از یمن تربت شه کرببــــــــــلا کنند

آنانکه دیده اند ضریح حســــــین را

آیابودکه گوشه چشمی به ماکنند

نفس مرا

نفس مرا برای همیشه جواب کن

ان وقت رویگفته من هم حساب کن 

این اشک هاکه حکم مسیح من است پس

چشم مراهمیشه پر از این شراب کن

اثری نیست

اثری نیست و یکپیروهنی نیست شده

تکه های بدن پاره تنینیست شده 

آنقدرداد زدم این پسر دخت نبی ست

بینجنجال صدای سخنی نیست شده

ای کشتی نجات زمان,

ای کشتی نجات زمان, کشتیم شکست

افتاده ام به ورطه ی گرداب خود پرست

در زیر تازیانه ی رگبار و صاعقه

پشتم خمید و رشته ی امید من گسست

من کشته ی اشکم

من کشته ی اشکم که تورا یار بسازم
تا گریه کنی واژه ی غمخوار بسازم

سفر کرب و بلا

از خدا آمده ام تا به خدا برگردم
پس چرا از سفر کرب و بلا برگردم

دست شفا کجاست

دست شفا کجاست که بیمار شد دلم
بر گیسوی تو باز گرفتار شد دلم

یا حسین حسین

چون در بریزد از دهنم یا حسین حسین
زینت دهد به هر سخنم یا حسین حسین

دل وجان

دل وجان در گرو حضرت جانان داریم

هر چه نعمت بود از محضر ایشان داریم

سالیانی است که ما ریزه خور اربابیم

از سر سفره ی او رزق فراوان داریم

دکمه بازگشت به بالا