طرح نویی به داستان دادی
گوشه ی مقتلی نشان دادی
بار دیگر بساط روضه و اشک
به سگت باز استخوان دادی
طرح نویی به داستان دادی
گوشه ی مقتلی نشان دادی
بار دیگر بساط روضه و اشک
به سگت باز استخوان دادی
مستی است شرح “حا”و “سین” و “یا” و “نون” , تو!
نفروشم از باغ محبت قدر یک جو
با خشت های روضه ها در وسعت عشق
عمریست در قلبم بنا کردی قلمرو
توحید شالیچیان
گفتند نوکران حسینی به صف شوند
ما با دعای مادر سادات پا شدیم
قالو بلا زبان غلامان کوی توست
شاهد همین که مست ز جام شما شدیم
برای رفتن تا بیکران فقط کافیست
گرفتن پری ازبالتان امام زمان(عج)
تفألی چو به حافظ زدم فقط دیدم
پر است حافظم از فالتان امام زمان(عج)
در آن زمان که پی یک قرار میگردم
تویی که سنگ صبور شکیب میگردی
نبود باورم اصلا که تکسوار هستی
نبود باورم اصلا غریب میگردی
در زاویهٔ گردش پیمانه نشستم
تا دستِ گدای سحرم را بپذیرد
منظورِ منِ بی سر و سامان خود ساقیست
پس اوست که باید نظرم را بپذیرد
امشب که به سر رشته ی تدبیر ندارم
دیوانه ام و میل به زنجیر ندارم
ابروی تو تا هست چرا منت شمشیر
من حوصله ی منت شمشیر ندارم
درهیاهوی ملک صحن تو دیدن دارد
شربتیآب در این کعبه چشیدن دارد
بااذان حرمت اشک چکیدن دارد
هم علیهم ولی الله اش شنیدن دارد
دل منپیش همان زلف دوتا مانده هنوز
دیدهدر حسرت دیدار شما مانده هنوز
بوسهیک روز به خاک قدمت خواهم زد
لب بهامید همان بوسه به پا مانده هنوز
این جمعه هم گذشت اما بدون تو
سخت است زندگی بر ما بدون تو
شد عادت همه کابوس جمعه شب
آغاز گشتن فردا بدون تو
دل را به انتظار تو دمساز کرده ایم
این گونه عشق خود به تو ابرازکرده ایم
هرجا کلاس درس سخن از تو گفتن است
ما دفتر گدایی خود باز کرده ایم
از لطف و مهر خود به دلم بیشتر نده
فرصت به حال متهم در به در نده
من با دلم که تنگ نشد از جدائیت…
قهرم تو هم جواب دلم را دگر نده