شعر مدح و مناجات

بی پناهم

ازهمه خسته شدم، خستگی ام را در کن
مضطرم، لطف کن و فکر مَنِ مضطر کن

بی پناهم به جز این خانه پناهم ندهند
من پناهنده شدم بر تو مرا در بر کن

عزیزم حسین

وقتی سحر به یاد تو بیدار می شوم
دلتنگ صبح صحن علمدار می شوم

دارم به وضع تشنگی ات فکر میکنم
مثل دهان خشک تو آزار می شوم

دست خالی آمده ام

از رجب دست خالی آمده ام
من گدایم که کاهلی کردم
طفل پر رویی ام لب چشمه
زده ام آب را گلی کردم

یا کریم

باز هم با رحمتی مشهود بخشیدی مرا
تا که یک «العفو» گفتم زود بخشیدی مرا

اشکهایم راهیِ دریای غفران تو شد
غرق کردی بنده را در جود…بخشیدی مرا

یا رب

بیدارم و اما دل بیدار ندارم
در توشه به جز این دل بیمار ندارم

گفتی که بیا توبه کن و بنده ی من باش
صد حیف که من گوش بدهکار ندارم

العفو

بر سرم دادی بزن، فریاد کن
بندهء بیچاره را آزاد کن
جوششی بین دلم ایجاد کن
خانهء ویرانه را آباد کن

یا ستارالعیوب

بیشتر از هر کسی با بنده اش تا کرده است
مرده بودم مرده را باعشق احیا کرده است

حقِ من اصلا نبود این عزت و این احترام
عیب پوشی اش مرا اینگونه آقا کرده است

یا ولی الله

طی کن مسیرِ جاده و از ما خبر بگیر
حالی زِ خطه ی دل ما، رهگذر بگیر

این خطه بی قدوم تو خشکیده است و سرد
دوری بزن میان دل و نُقل تر بگیر

هرچه هستم آمدم

با همین روی سیاهم بار بستم آمدم
زشت و زیبا، خوب یا بد، هرچه هستم آمدم

غصه ام را بیشتر از خلق، مادر میخورد
طعنه وقتی میخورم فوراً به او بر میخورد

ربنا

ربنا…..یک نغمه از سازِ خدا
این الفبا از سر آغازِ خداست

ربنا….. در سینه ی هر مومنی
چشمه ی جوشان آوازِ خداست

من بی پناهم

من را ببین یارب اگر غرق گناهم
“یا حِرْزَ مَنْ لَا حِرْزَ لَه”من بی پناهم

عُشاق پر بود از عبادت کوله هاشان
من که ندارم جز تو چیزی کن نگاهم

یا غفار

دیگر زتو نام و نشان در کارهایم نیست

ایمان به تو در ذکر یا غفارهایم نیست

آنقدر بی پرده گناه و معصیت کردم

دیگر اثر در ذکر یا ستارهایم نیست

دکمه بازگشت به بالا