شعر مدح و مناجات

دعای هر سحرم

نشد دوباره ، پرم را گرفته اند انگار
دعای هر سحرم را گرفته اند انگار
قفس ز دست من عاصی و من از آن عاصی
تمام دوروبرم را گرفته اند انگار

گفتم حسین و یا حسینش آمد از جانم
هر یا حسینم داشت خیر ختم قرآنم

تا روضه رفتم روح من را کربلا بردند
فرش حسینیه ست قالی سلیمانم

دختر آسمانی بوتراب

شمس حجاب کبریا زینب است
تجلی شرم و حیا زینب است
روح مناجات و دعا زینب است
شان نزول انما زینب است
فاطمه کرببلا زینب است

یا زینب

آبروی نوکران هم از نگاه زینب است
نور اگر داریم در دل از پگاه زینب است

پارکابش ، پاسبانش اکبر لیلاست و
حضرت عباس هم میر سپاه زینب است

جانم حسین

نبر نسیم به نزد غریبه ناله ما را
بگیر از نفس یارمان حواله ما را

شکسته تر شده از قامت هلال دل ما
به نزد ماه ببر سفرهٔ مچاله ما را

ایام هجران

با گریه دستم را به ساغر می رسانی
ایام هجران را به آخر می رسانی

بیزارم از آن سفره که دورش نباشی
رزق مرا در روضه بهتر می رسانی

حسین جان

نام حسین بردم و عالم صفا گرفت
از خانه‌ی کریم، سلیمان بها گرفت

منت گذاشت بر سر نوکر که در ازل
خاک اضافه ای صله داد و گدا گرفت

شافع روز قیامت

هرکس که در معامله با دوست غم خرید
حتی اگر زیاد خریده ست ، کم خرید

قبل از الست بود که ما گریه کن شدیم
ما را برای روضه ی خود در عدم خرید

زیر علمت

در هیأت دل نقش تو چون روز عیان است
“زیر علمت امن ترین جای جهان است”
در کالبد عاشق ما مهر ابالفضل
مانند نفس لازم و مثل ضربان است

یا زینب

دیگر از روی تنم شمشیرها را برندار
نیزه ها را ،تیغ ها را،تیر ها را بر ندار

ریشه هاشان در دلی خون است میدانی خودت
از ستاره زخمم افزون است میدانی خودت

از تو ممنونم

از تو ممنونم مرا دعوت به ماتم کرده ای
پای این سفره ..دلم را کشورِ غم کرده ای

از تو ممنونم که مابینِ شلوغی های شهر
این گدا را واردِ شهرِ مُحرّم کرده ای

یا حسین(ع)

آمده جبران کند حر پشیمانت حسین
آخرین جا مانده را فورا بخر جان حسین

عاقبت با این همه گردن کشی و اشتباه
سوی تو برگشته این عبد گریزان حسین

دکمه بازگشت به بالا