شمع و پروانه باز یکجا سوخت
مادر آتش گرفت و بابا سوخت
با صدای نفس نفس زدنش
عالمی گریه کرد و با ما سوخت
بین در شعله ها گره خوردند
موی سر,دست و صورت و پا سوخت
پیش چشمم علی زمین افتاد
پیش چشمش تمام دنیا سوخت
غنچه اش زیر دست و پا افتاد
وسط آن همه تماشا سوخت
صورتش را کسی که خوب ندید
یا ورم کرده بوده و یا سوخت
من هم از این همیشه می سوزم
به گناه نکرده زهرا سوخت
احمد شاکری