شعر گودال قتلگاه
شلوغی گودال
مثل گیسوی در همت دیدم
ناگهان پیکر تو در هم شد
نانجیبی به قصد کشتن تو
از روی اسب سمت تو خم شد
چشم خود بستم و ندیدم تا
چه بلایی سر تو می آید
با دو گوش خودم شنیدم که
ناله ی مادر تو می آید
از میان شلوغی گودال
چیزی از جسم تو نمی ماند
بعد از این غارتی که شد چیزی
از تو جز اسم تو نمی ماند
محمد حسن بیات لو