ام البنین
از همان روزی که دق الباب کردی خانه را
مادری کردی دوباره دختری دردانه را
گرم کردی با دمت حال دل کاشانه را
گرد زینب کرده ای تفسیر تو پروانه را
خانه کردی در دل پاک امیرالمومنین
ای تمام مادران قربان تو ام البنین
با کنیزی آمدی تا سرور عالم شوی
مُحرم این خانه گشتی با خدا محرم شوی
آمدی تا هم قد آسیه و مریم شوی
عشق را معنا کنی و سدِّ راه غم شوی
خاک راهت سرمه ی چشم همه اهل یقین
ای تمام مادران قربان تو ام البنین
نور چشمت شد برای نور عالم نور عین
نیستی مادر ولی چون مادری بر زینبین
مثل مادر خانه کردی در دل و جان حسین
خانه ات آباد ای عالم ترا در زیر دین
بر چنین مادر ز سوی حضرت حق آفرین
ای تمام مادران قربان تو ام البنین
باز هم این خانه با عطر وجودت خانه شد
باز هم شب آب با دستان تو پیمانه شد
باز هم با تو دوباره موی زینب شانه شد
کاش بودی تا ببینی راهی ویرانه شد
گفت وقتی بسترش را دید از خاک زمین
ای تمام مادران قربان تو ام البنین
چار گل را کاشتی در خاک باغ آسمان
چار گل آوردی و دادی به دست باغبان
چار گل در آسمان هم آشیان با عرشیان
باغ تو آباد ای گل پرور زهرا نشان
گشته ای در باغ رضوان با رسولان همنشین
ای تمام مادران قربان تو ام البنین
در وجود پاک عباست ادب اعجاز کرد
شد علمدار حسین و در عرب اعجاز کرد
برد چون نام علی بر روی لب اعجاز کرد
در رجزهایش چقدر اصل و نسب اعجاز کرد
پیشتر از وصف او باید تو را گفت اینچنین
ای تمام مادران قربان تو ام البنین
بیقرارِ شاه بود و بیقرارش بود مشک
اعتبار عشق بود اعتبارش بود مشک
رفت سوی آب و تحت اختیارش بود مشک
اهل خیمه تشنه و دار و ندارش بود مشک
گفت در پشت سرش زینب به آوای حزین
ای تمام مادران قربان تو ام البنین
مشک را پر کرد از آب و به سوی خیمه شد
آبرویش آب بود و آرزوی خیمه شد
در خیال خویش گرم گفتگوی خیمه شد
مشک شد سوراخ و قاتل بر عموی خیمه شد
شد نشان تیر و نیزه از یسار و از یمین
ای تمام مادران قربان تو ام البنین
تیری آمد سوی مشک و بود و هستش را گرفت
تیر دیگر از قضا آن چشم مستش را گرفت
تیغ با بغض علی آمد دو دستش را گرفت
خود یاری کرد و آن فرق شکسته ش را گرفت
گفت بر تو فاطمه با دیدن زخم جبین
ای تمام مادران قربان تو ام البنین
داریوش جعفری