حبل المتین
پریشان میکند زلف تو عاشق های لایق را
چنانکه در نجف مستم سراپای دقایق را
به پای منبرت بنشان ملائک را خلایق را
کتاب الله ناطق باش و روشن کن حقایق را
در عالم تارى از موهای تو حبل المتین گشته
به پاى درس تو جبریل جبریل امین گشته
به مصحف دست خطت بر کلام وحى جان داده است
که این یعنى خدا با تو به قرآنش زبان داده است
تو قلب کعبه بودى و تو را تنها نشان داده است
خدا با تو به مخلوق زمینی آسمان داده است
علی جان عشق تو دل میبرد از ما زمینی ها
هزار علامه میسازد ز دشتی ها امینی ها
چه انگورى به تاک عرشیت زرگر تراشیده
که جلد خانه ات از شوق بال و پر تراشیده
به عشقت روى دُر سینه اش حیدر تراشیده
طوافت کرده و پاى ضریحت سر تراشیده
نگاه من نجف تا سامرا را در تو میبیند
شکوه کاظمین و کربلا را در تو میبیند
کشیده عرش اعظم را خدا پایین پاى تو
تمام آسمان ها و زمین تحت لوای تو
ملائک مشتری دائم ایوان طلای تو
منم محتاج سائل پروری دست های تو
همیشه یا على گفتیمو زهرا دست گیرى کرد
خدارا شکر بر ما شیعیان حیدر امیرى کرد
مهرشاد واحدى