شعر مناجات با خدا
را گم کرده ام
بین سینه بی غم تو آه را گم کرده ام
یک نسیم تازه دلخواه را گم کرده ام
آنقدر سر به هوایم که نفهمیدم چه شد
در مسیر بنده بودن راه را گم کرده ام
در حرم هستم ولی سرگرم غیر از تو شدم
پیش کعبه هستم و الله را گم کرده ام
زرق و برق دار این دنیا شکستم داده است،
آنقدر گیجم که راه و چاه را گم کرده ام
چشم از من بر نمی داری ولی من غافلم
زیر نور ماهم اما ماه را گم کرده ام
عاقبت این غفلتم کاری به دستم داد که
کربلا هم رفتم اما شاه را گم کرده ام
مثل آن خواهر که در گودال گیر افتاده بود
راه برگشتن به خیمه گاه را گم کرده ام…
محمد نجاری