برای شانۀ افتاده ام پری بدهید
دلِ شکستۀ ما را به دلبری بدهید
محبتی بکنید و مرا حرم ببرید
نشان راه به چشم کبوتری بدهید
کجاست خیمۀ سبزت؟ مسافرم برگرد
برای درکِ شما کاش باوری بدهید
شنیده ایم که شب پای روضه ها هستی
نشسته ایم بنالیم حنجری بدهید
چقدر مثل شما می شویم این شب ها
اگر به سینه زنت دیدۀ تری بدهید
برای شور گرفتن بهشت هم تنگ است
چه می شود که به ما جای بهتری بدهید
نمی رود به خدا جای دور جان شما
اگر برات حرم را به نوکری بدهید
خبر رسیده خرابه شکسته ای می گفت:
چه می شود که به ما چند روسری بدهید
حسن لطفی
سلام دوست عزیز/بروزم/بااحترام دعوتید به خوانش ونقد شعر/منتظرم.یاحق
سلام متشکرم ازوب فوق العاده شما
اگرباتبادل لینک موافقید اطلاع بدید
متشکرم