شعر شهادت امام رضا (ع)
نفسم بند آمده …
بر آه آهِ من جگر سخت خاره سوخت
بر وایوای من دل سنگ ستاره سوخت
همچمونکبوتران ز عطش بال می زنم
لب تشنهام ,دلم ,جگر پاره پاره سوخت
آتشگرفته ام ,نفسم بند آمده
پا میکشم زغم,چه کنم ؟راه چاره سوخت
می سوزمو هوای دلم دشت کربلاست
آنجا کهاز غمی دل صدها شراره سوخت
ای زهرداغ حرمله را تازه کرده ای
سوگند بررباب که با گاهواره سوخت
یک تیرآمد و سه هدف را نشانه کرد
سر بستهگفته ام نفس شیر خواره سوخت
شاعر: حسن لطفی