بر روی خاک حجره ای مردی
بی رمق, بی شکیب افتاده
باز تاریخ میشود تکرار
یک امام غریب افتاده
بر روی خاک حجره ای مردی
بی رمق, بی شکیب افتاده
باز تاریخ میشود تکرار
یک امام غریب افتاده
دارد از آه پر از درد خبر می ریزد
لخته لخته وسط حجره جگر می ریزد
آنقدر روی زمین جای پر از زخمی است
آسمان نذر غمش یک دهه پر می ریزد
دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو
سپند وار زکف داده ام عنان بی تو
ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ
زجام عشق لبی تر نکرد جان بی تو
به تاروپودضریحت دخیل بسته دلم
من آمدم که بگویم تمام ِدرد دلم
طلوع نور شما در دلم چو مأوا کرد
دری بسوی سعادت بروی من واکرد
اجابت کن گدایی را بر احوالات بارانی
که خشکی برده از یادم رسوم عبد و سلطانی
به پایم شوره زاری شد به لطفت یا کریم, اما
برآشفتم نمک دان ها ز دستانم چه آسانی
در کنار حرمت سینه جلا می گیرد
چشم و دست و سر و دل بوی خدا می گیرد
با دخیل بستن بر پنجره ی فولادت
هر گدا , تذکره ی کرببلا می گیرد
رضارسولی
خصلت عشق در این است که هاشا نشود
عشق درّی است که در هر یمی پیدا نشود
بین عشاق سر زلفه سیاهت دعواست
من ندیدم که سر زلفه تو دعوا نشود
شده آمـــــاج ِبلا, گر حَرَمت یا زینب
کم نگردد ز جلال و حشمت یا زینب
گــــر نـدارد سلفی ها و هوادارانش
ترسی از آهِ دلِ پُر زِغمت یــــــازینب
به اتفاق خودم راهی جنوب شدم
به پای داغ ِ تو, همصحبت غروب شدم
هوا هوای گرفته, هوای تشنه لبی است
برهنه گر نکنم پا, کمال بی ادبی است
باز خواهم لاله ها را بو کنم
ذکر یا ا… ذکر هو کنم
خواهم امشب یادی از یاران کنم
یاد دریا یادی از باران کنم
محمد از حراء گریان رسیده
تن پاکت عدو, در خون کشیده
خدا داند که چشمِ چرخ گردون
شهیدی مثل تو, عریان ندیده
ﺣﺎﻟﻢ ﺧﺮﺍﺏ, ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﺭﻭﺑﺮﺍﻩ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﺭ ﮐﻮﻟﻪ ﺑﺎﺭ ﻋﻤﺮ,ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﯿﺴﺖ
ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻥ ﺩﻟﺖ ﺷﺪﻩ ﮐﺎﺭﻡ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ
ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻢ ﻧﻮﮐﺮﯼ ﺩﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻧﯿﺴﺖ