گدایش شدن آفریده اند

ما را برای گدایش شدن آفریده اند

قمری آب و هوایش شدن آفریده اند

او را برای طواف و برای عروج

ما را برایِ برایش شدن آفریده اند

ری زاده

ریزاده ایم و مزرعه سبز گندمیم

هرصبح با حسین شما در تکلمیم

ماشیعه ولایت مولا, نسب نسب

سلمانپابرهنه ای از نسل چندمیم

دختر موسی

سائل لطف نوشتند بنی آدم را

 سر ِ این سفره نشاندند همه عالم را

 صبح فردا عجبی نیست اگر بنشانند

 یک طرف آسیه و یک طرفت مریم را

گریبان

 

ناگهانزلفِ پریشان تو را میگیرند

سرسجاده گریبان تو را میگیرند

 

تو دراین خانه بنا نیست که راحت باشی

چندهیزم سر و سامان تورا میگیرند

 

مسیر پای برهنه

 

مباد آنکه عبای تو یک کنار بیفتد

میان راه , تن تو بی اختیار بیفتد

 

تو را خمیده خمیده میان کوچهکشیدند

که آبروی نجیبت از اعتبار بیفتد

 

جدا جدا

 

برای اوج نوشتند بال وا شده را

نزول نیست, به معراج آشنا شده را

 

تو هَمزه  اَحَد و حمزه اُحدهستی

چگونه شرح دهم جلوه ی دوتا شده را

 

موقع دست و پا زدن

 

تیر ازبس که خورده بود حسین

بر تنشمثل پیرهن شده بود

 

نیزههاشان تمام شد کم کم

موقعسنگ ریختن شده بود

 

آسمان است

 

آسمان است و زمین دور سرش میگردد

آفتاب است و قمر خاک درش میگردد

این قد و قامت افتاده درختطوباست

این محاسن بخدا آبروی دینخداست

یا مظهر العجائب

جبریلی و هر آینه عرش است کنارت

ماتند همه از پر معراج مدارت 

ما چاره نداریم به غیر از سر تسلیم

آهو چه کند با نفس شیر شکارت 

برای مدینه

بازگرفته دلم برای مدینه

بازنشسته دلم به پای مدینه

شکرخدا عاشق دیار حبیبم

شکرخدا که شدم گدای مدینه

تو فرق نداری

توفرق نداری به خدا با پسر خویش

 اینگونه عمو را مکشان پشت سرخویش 

خوباست نقابی بزنی بر قمر خویش

تاقوم زمینت نزنند با نظر خویش 

گریه می کردم …

گریه میکردم ولی با آن وضو می ساختم

داشتم باآبِ رویم آبرو می ساختم

گریه ام  غسل طهارت بود زیر سایه اش

فطرتم رااز گناهان شست و شو می ساختم

دکمه بازگشت به بالا