قبول کنکه شبیه حصیر افتادی
قبول کنته گودال گیر افتادی
مخواه تاکه سر من به گریه بند شود
بگو چکارکنم از تنت بلند شود
قبول کنکه شبیه حصیر افتادی
قبول کنته گودال گیر افتادی
مخواه تاکه سر من به گریه بند شود
بگو چکارکنم از تنت بلند شود
پهن شد سفره ی احسان, همه را بخشیدی
باز با لطف فروان همه را بخشیدی
ابر وقتی که ببارد همه جا می بارد ,
رحمتت ریخت و یکسان همه را بخشیدی
بلند مرتبه شاهی و پیکرت افتاد
همین که پیکرت افتاد خواهرت افتاد
تو نیزه خوردی و یک مرتبه زمین خوردی
هزار مرتبه زینب, برابرت افتاد
باران لحظه های پر از خشکـسالـیَم!
احساس آبیِ غزلِ احتمالـیَم!
در این اتاق یک_دو_سه متری م ,دلخوشم
با رنگ آسمانی ِ گلهای قالـیَم
برسانند اگر تربت دلداران را
در می آرند ز هر دلهره بیماران را
همه سرمایه ی یک اهل کرامت کرم است
احتیاجی به دِرَم نیست , کرم داران را
هرکه یک دفعه سر این سفره مهمان میشود
مورهم باشد اگر روزی سلیمان میشود
سربه زیر انداختن ذاتش توسل کردن است
دردهایاین حرم ناگفته درمان میشود
آهسته گذارید روی تخته تنش را
تا میخ اذیت نکند پیرهنش را
اصلا بگذارید روی خاک بماند
زشت است بیارند غلامان بدنش را
بر روی لب هایت به جز یا ربنا نیست
غیر از خدا ، غیر از خدا، غیر از خدا نیست
زنجیر ها راه گلویت را گرفتند
در این نفس بالا که می آید صدا نیست
هر دلی که دچار لیلا بود
قصه ی روزگار لیلا بود
از کرامات عاشقی است اگر
نام مجنون کنار لیلا بود
هرکسی خواسته باشد به خدایی برسد
باید از کشتی تو راهنمایی برسد
نه فقط فطرس پر سوخته ی تو حتی
بی تو جبریل محال است به جایی برسد
من عاشق جمال حسینم همین و بس
نابرده رنج گنج بمن داداه فاطمه س
دو عروسش فاطمه نام خودش هم فاطمه
فاطمه بنت اسد چه افتخاری داشته
بالا نرفت آنکه به پای تو پا نشد
آقا نشد هر آنکه برایت گدا نشد
مقصود از تکلم طور از تو گفتن است
موسی نشد هر آنکه کلیم شما نشد