روضه ای کشنده

گفته اند روضه ای کشنده بگو
محض افراد تب کننده بگو
دل مان می تپد به یاد حسین
پس بیا با دلی تپنده بگو

رحمی کن

رحمی کن آتشی به سراپای ما مریز

یا لا اقل به صورت مینای ما مریز

آتش بیار معرکه بس کن دوباره باز

خاری به پای کوچک زهرای ما مریز

تو میان طشت

تو میان طشت جاخوش کرده ای بابا – ولی

من برای دیدنت بالا و پایین می پرم

من تقلا کردن ام بی فایده ست پاشو ببین

حال دیگر گشته ام مانند زهرا مادرم

نشد که شد

کربلا قحط آب نشد که شد

جگر تو کباب نشد که شد

زیر کوهی ز تیغ و نیزه و تیر

حال و روزت خراب نشد که شد

بنیانگذار

در میان آفرینش شاهکاری زینبی

تا ابد محبوبه ی پروردگاری زینبی

 دلربایی دلبری ای نازنین زین أبی

زینت بابای خود هستی و آری زینبی

بلال خانه ی من

نگران بودم و پریشان حال

ناگهان شیهه ی عقاب آمد

متوجه شدم که لشگر کفر

به سراغ تو با شتاب آمد

انگور تازه

بدجوری من به تو علاقه مندم

بخند علی تا که منم بخندم

پسر بار اولمی مرحبا

دوست دارم یلیلمی مرحبا 

بس کن حسین

بس کن حسین سربه سر نیزه ها مکن

بس کن حسین مادرمان را صدا مکن

بس کن حسین هستی من سایه ی سرم

بس کن حسین جان من و جان مادرم

می بینمت

میرسد روزی که بی چون و چرا می بینمت

میرسد روزی که ای شاه وفا می بینمت

عامل وصل من و تو ذوق بارانی بود

میرسد روزی که با حال بکا می بینمت

حسن کرببلا

عزیز من این قده اصرار نکن

مادرتم اومده , اصرار نکن

درسته مرد میدون نبردی

اما اگه بری و برنگردی

سیرو سلوک

مجنونم و نگاه لیلی میخوام

خاطره معشوقمو خیلی میخوام

عمریه با غصه دلم عجینه

سیر و سلوک عاشقی همینه

حلال زاده

باید حلال زاده به داییش بره

به دایی کرببلاییش بره

باید که مردونگی یاد بگیرن

باید اجازه ی جهاد بگیرن

دکمه بازگشت به بالا