به نام کریمان و جانانه ها
مزین شده سر در خانه ها
غم تو به روی دلم سر گذاشت
که سر می گذارم به میخانه ها
به نام کریمان و جانانه ها
مزین شده سر در خانه ها
غم تو به روی دلم سر گذاشت
که سر می گذارم به میخانه ها
کرببلاست غربت تلخ غریب ها
فصل بلند ناله ی امن یجیب ها
کرببلاست وادی از خودگذشتگی
در موج خون حکایت شیب الخضیب ها
می زند آتش به قلبم ماجرای نیزه ها
دیده می شد محشری از لا به لای نیزه ها
مصحفی که جای آن بر شانه های عرش بود
عاقبت تقطیع شد در کربلای نیزه ها
بعد از تو آفتاب به دردی نمی خورد
شب های ماهتاب به دردی نمی خورد
وقتی تو تشنه ماندی , از آن روز تا ابد
دجله , فرات , آب به دردی نمی خورد
بعد از تو روزگار زمین شد سیاه , ماه
غم ماند و موج ماند و عطش ماند و آه , ماه
خورشید شرح حال تو را این چنین نوشت
بی سرزمین تر از همه بی سرپناه , ماه
بی عصا آمد عصایش را زمین انداختند
پیش چشمش مصطفایش را زمین انداختند
حل مشکل های هر پیری جوانش می شود
آه این مشکل گشایش را زمین انداختند
بی زره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد زره اش پیرهن است
بند نعلین اگر پاره شود باکی نیست
داغی خاک برایش همه مثل چمن است
شبیه چشم شما چشم های تر دارد
کسی که خاکِ حسینیه را به سر دارد
تو گریه کردی و شد سرخ چهره, فهمیدم
که وقتِ روضه ی تو اشک هم جگر دارد
به بی آبرو اعتنا میکنند
همانها که مس را طلا میکنند
زمینگیر را آسمان میدهند
و با باخته خوب تا میکنند
ای مهربان به این دل من هم نگاه کن
اوضاع عاشقی مرا, روبراه کن
طفل چموش نفس مرا زودتربگیر
با ترکه ی محبت خود سربه راه کن
نبریدم! پسر مادرم اینجا مانده
پنج تن یک تنه بر دامن زهرا مانده
هیچ کس نیست که بالای سرش گریه کند
مونس بی کسی من تک و تنها مانده
شادی جهان هیچ است عشق است همین غم را
هرثانیه میخواهیم این عالم ماتم را
همدست ملائک شد شد آبرویش تضمین
دستی که در این شبها برداشته پرچم را