حیدر مدد

صبحگاهی در حریم بوتراب
مانده بودم با سوالی بی جواب

رو به ایوان گفتمش _ قرآن به دست _
یاعلی! میزان تویی یا این کتاب؟

نسل کوثر

حسن رسیده حُسن را به دلبران نشان دهد
کریم آمده به سفره ی فقیر نان دهد
فرشته می رسد که گاهواره را تکان دهد
نبی نشسته تا به گوش این پسر اذان دهد

بخونم لالا لالا

پیرهنش دستمال اشکامه بگو
پیرهن پاره ی بچم رو بدن
بیا گوشوارمو واسشون ببر
بگو گهواره ی بچم رو بدن

نوکر خوب

اگه سرده اگه تاریکه دنیا
نمی ترسیم آخه مهتاب داریم
خدارو شکر بی صاحب نموندیم
خدارو شکر که ارباب داریم

سم الله

خدا می‌خواست بنویسد که بسم الله یعنی چه!

صراط المستقیمش چیست آیا؟ راه یعنی چه؟

بفهماند به مهر و ماه اصلا ماه یعنی چه!

به شاهان جهان گوید مراد از شاه یعنی چه؟

دست خالی

دسَم خالیه مثل اون یخ فروش
که سرمایه ی کاسبیش آب شد
رسیدم به بن بست مثل یه رود
که رفت و گرفتار مرداب شد

اعجاز مسیحا

این پیک بهار است رسانید به مستان
با “نادعلی” می شکفد گل به گلستان
لبخند علی اخم علی، عید و زمستان
از چشم علی نور دمیده است به بستان

سوز گریه

“باز این چه شورش است” که در خانه ی علیست؟
این سوز گریه های غریبانه ی علیست –

“کای مونس شکسته دلان حال ما ببین”
در آتش اینکه سوخته پروانه ی علیست

سوز گریه

باز این چه شورش است” که در خانه ی علیست؟
این سوز گریه های غریبانه ی علیست –

“کای مونس شکسته دلان حال ما ببین”
در آتش اینکه سوخته پروانه ی علیست

مولای یا مولا

دست من خالی است و چشمانی
پر از اشک و گناه آوردم
از خودم هم فراری ام, امشب
من به اینجا پناه آوردم

اولین امام زاده

حسن رسیده حُسن را به دلبران نشان دهد
کریم آمده به سفره ی فقیر نان دهد
فرشته می رسد که گاهواره را تکان دهد
نبی نشسته تا به گوش این پسر اذان دهد

مثل علی

علی زره که بپوشد همین که راه بیفتد
عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد

همین که اسم علی آمده است در دل میدان
بس است تا گذر مرگ بر سپاه بیفتد

دکمه بازگشت به بالا