علی حق بوده

به نامِ آن کسی که خـــاک را افلاک کرده است
همان که کعبه پیشِ او گریبان چاک کرده است
زمین را از همه لات و هُبل ها پاک کرده است
هزاران ” عمرو بنِ عبدُود ” را خاک کرده است

یا قاهر العدو

در وصفِ شما مانده ام آقا چه بگویم
این بنده ی معبــــود نما را چه بگویم

بالاتر از اسمِ تو به عالم مددی نیست
لا حـــولَ ولا قـــوّه الّا … چه بگویم ؟

بانـویِ ختم المُرسلین

همیشه با امینِ خود , امینی راستین بوده است
خدیجه بهترین بانـویِ ختم المُرسلین بوده است

تمــامِ ثــروت اش را نذرِ چشــــمانِ محمّد کرد
چراکه تشنه این چشمه ی شورآفرین بوده است

به نام‌ دلبرِ

اســـیرِ خار ولی مثلِ گُل معطَّر بود
گلی که تشنه ی پیوند با صِنوبر بود

حکیمه ای که به فردا شدن می اندیشید
ملیکه ای‌ که معـــمّایِ قصرِ قیصـــر بود

ماهِ کامِل

شِش ماهه آمد زودتر از وقتِ ‌موعودش
هرآنچه ‌باید داشـــت را نوزاد شامِل بود
شش ماهه آمد و همه با چشمِ‌ خود دیدند
شــعبان ‌از آن آغاز هم یک ماهِ کامِل بود

مادرِ عباس

پیراهنِ مشکیم و پوشیدم
گل کرد بازم تو دلم احساس
دیدم نوشته گوشه ی تقویم
” روزِ وفاتِ مادرِ عباس “

خیرالنِسا

صدایِ ناله هایِ دَر می آید کیست مولا جان ؟
نمی دانم ولی انگار محتاج است زهرا جان

برایِ نان فقیران اینچنین در را نمی کوبند
مگر آنها که می خواهند بِستانند از ما جان

بغض گریه

مادرم خورد برزمین یک روز
پیش لبخندِ تلخِ این مَردم
من غرورم شکست رویِ زمین
پدرم شرمگین و سردرگم

فاطمه قلبش شکسته

ساکت و آرام دارد اشک می ریزد زنی
در خیالش نیست حتی خواهشِ ابراز هم
مادری مانندِ هرشب بغض کرده کوچه را
مادری مانندِ هر شب درد دارد باز هم

گوشواره

 

دوباره شب و حیدر و فاطمه
در خونه ها رو میبندن همه
جوابِ علی و نمیدن که هیچ
به اشکایِ زهرا میخندن همه

کنارِ حضرتِ معصومه ما چه کم داریم

 

اگر چه درد … اگر چه هزار غم داریم
کنارِ حضرتِ معصومه ما چه کم داریم

کنارِ دخترِ باران و خواهرِ خورشید
بهشت حرفِ کمی هست تا حرم داریم

خواهرِ خورشید

اگر چه درد … اگر چه هزار غم داریم
کنارِ حضرتِ معصومه ما چه کم داریم

کنارِ دخترِ باران و خواهرِ خورشید
بهشت حرفِ کمی هست تا حرم داریم

دکمه بازگشت به بالا