بی بی جان

خانمی که ادبِ نفس ز داور دارد
بی سبب نیست دمِ زمزم و کوثر دارد

او که اصل و نسَبش پاک چو دریا باشد
گوهری هست که با اصل برابر دارد

یا ام البنین(س)

مادرِ عباسم و عشقم حسینِ فاطمه است
خوش به حالم نامِ من امّ البنینِ خادمه است

قطره ای بودم ولیکن وصلِ دریا گشته ام
زوجه ی شاه و کنیزِ بیتِ زهرا (ع) گشته ام

یا ام البنین

بس که عشق آکنده در جانِ تو یا ام البنین
عقل یکسر گشته حیرانِ تو یا ام البنین

دامنت گر مهدِ عشقِ حضرتِ مَه می شود.
چونکه دریاییست دامانِ تو یا ام البنین

همنشینِ غربتِ بابا

رفته ای مادر ببین تنها شدم با رفتنت
همنشینِ غربتِ بابا شدم با رفتنت

هیچ میدانی که بعد از تو چه آمد بر سرم؟
سوختم خاکسترِ غمها شدم با رفتنت

عدل و عدالت

در حقیقت معنیِ دین جلوه ی ایمان علی ست
بعدِ توحید و نبوٌت بهترین برهان علی ست

آن همای آفرینش مایه ی فخرِ جهان
آخرین تفسیرِ دین، از منظرِ قرآن علی ست

عشق

عالم همه یک نقطه ای از نونِ حسین است
عشق است چنین جاذبه در خونِ حسین است

زیباییِ احساسِ من این است که جانم
آن عاشقِ‌ دیوانه وُ مفتونِ حسین است

فضل و کرَم

ای که سر از فضل و کرَم بی انتهایی
دارالامان و کعبه ی اهلِ ولایی

ایران گلستان گشته از یمنِ حضورت
از لطف و احسانِ تو و از فیضِ نورت

جام تولا

خوشا آن دل که شیدای علی شد
ز جان مستِ تولّای علی شد

خوشا آنکه به صوتِ عاشقانه
اذان گویِ مُصلّای علی شد

درد تنهایی

شب است و درد تنهایی و من دلتنگِ مهتابم
کنارِ شمع می سوزد به یادت چشم بی خوابم

چرا پایان نمی یابد شبِ بی حاصلم ای عشق
چنان در اشک گم گشتم تو گویی غرقِ گردابم

کریم آل طه

آمدی و در نگاهت عشق سرگردان شده
باغ سرشار از گل و آیینه ها خندان شده

خاک تا افلاک دورا دورِ تو در حرکتند
کهکشان تا کهکشان یکباره دُرّافشان شده

بارِ گنه

چِه کنم من دلم از بارِ گنه سنگین است
بر سرم این همه آوارِ گنه سنگین است

رو سیه آمده ام تا به درت توبه کنم
یک دل و این همه آثارِ گنه سنگین است

همسرِ خورشید

ایثار در راهِ خدا دینِ خدیجه است
چشمانِ عالم محوِ آیینِ خدیجه است

سجاده ی ذکرِ شبانه عاشقِ اوست
محراب هم مشتاقِ آمینِ خدیجه است

دکمه بازگشت به بالا