بِهَم آنقدر میآمد نمازم با اذانِ تو
گره عمری بِهَم خورده توانم با توانِ تو
تمامِ تو از آنِ من تمامِ من از آنِ تو
بمان پیشم که میمیرد بهارم با خزانِ تو
آنقدر تب کردهای که آفتاب آتش گرفت
آنقدر لب تشنهای جانم که آب آتش گرفت
کاش میشد هرچه بود و این قُماط” اینجا نبود
شرمگینم کاش میشد که فرات اینجا نبود
مائیم و شهری که هوایم را ندارد
من نه هوایِ بچههایم را ندارد
نامرد دیدم باز مردی کردم آقا
با این دو کودک کوچه گردی کردم آقا
غمخوارِ کربلا غم عالم نمیخورد
دنیایِ بی حسین به دردم نمیخورد
هرکس که خورد نان تو جایی نمیرود
هرکس که خورد داغِ تو را غم نمیخورد
کیست این معنی اشراق ازل
کیست این لطف خدا عزوجل
کیست این صوم و صلوه و صلوات
کیست این حی علی خیر العمل
از رویِ دیوار ، از دور و برِ او ریختند
نیمه شب با ریسمانی بر سر او ریختند
کاش در آن نیمهشب زهرا نمیدیدش چه شد
بر سرِ او در قنوتِ آخرِ او ریختند
مرا مثل یک اَبرِ حیران کشیدند
مرا مثلِ رودی خروشان کشیدند
خدا آفرید و خدا عاشقم کرد
مرا مثل زُلفی پریشان کشیدند
اگر جاریام جاری از چشمههای غدیرم
صدای غدیرم
برای علیام برای غدیرم
من از نسل زهرایم از بچههای غدیرم
مثل شکوفه رایحهای دِلفریب داشت*
گُلبرگهای روشنِ او بویِ سیب داشت
چون روز چشمهی دریای نور بود
گُل بود اگر گُلِ زهرای نور بود
شبیهِ سیبِ غلطانی که از جوی تو میآید
دلِ سرگشتهی ما از شبِ موی تو میآید
تو آنقدر از خدا سرشار هستی که نمیدانیم
که این عطرِ خداوند است یا بوی تو میآید
دوباره از نجف گفتم نسیمِ صبحگاهی را
که پَر دادیم دلها را کبوترهایِ چاهی را
زیارتنامه شد شعرم همین که از علی گفتم
شرافت میدهد این نام کاغذهایِ کاهی را
شراب آلوده میداند تَهِ پیمانه میچسبد
خمارِ باده میفهمد شبِ میخانه میچسبد
گداییِ در این خانه تشریفی به ما داده…
که تنها بر لبِ ما ساغرِ شاهانه میچسبد