دم دکانم ایستادم و خبر فروختم
برای هر خبر هزارتا جگر فروختم
فضول گشته قاصدت… به قیمت نگاه تو
نخوانده نامه ی تو را به نامه بر فروختم
دم دکانم ایستادم و خبر فروختم
برای هر خبر هزارتا جگر فروختم
فضول گشته قاصدت… به قیمت نگاه تو
نخوانده نامه ی تو را به نامه بر فروختم
کی می کُشد ما را فراق یار, آقا
کی می شوم لایق به یک دیدار ,آقا
هر دفعه قلبت را به یک شیوه شکستم
اما تو بخشیدی مرا هربار, آقا
ببخش اگر برای کار تو ثمر نداشتم
هوای عشق داشتم , ولی جگر نداشتم
برای راهت ای گلم تمام هستی دلم
همین دو قطره اشک بود و بیشتر نداشتم
من از گرسنگی مثِ
یه تیکه استخون شدم
وقتی سرت رو نیزه رفت
من دیگه نصف جون شدم
نگو چرا ز نخل غم ثمر درست می کنم
برای تیر هجر تو جگر درست می کنم
تمام روز را تو زخم می زنی به بال من
و من ز صبح تا به شام , پَر درست می کنم
بهر جارو زدن صحن تو مژگان داریم
جگر پاره ز داغ تو به دندان داریم
مو پریشان شده ی زلف پریشان توایم
ما در آشفتگی عشق تو سامان داریم
مرد نبرد است علی چون سپرش فاطمه است
نون و قلم حیدر است و اثرش فاطمه است
رو به حیاط دل فاطمه سر می گذاشت
چون که نسیم خوش هر سحرش فاطمه است
پسر فاطمه هر بار مرا می بخشد
با همین مرتبه صد بار مرا می بخشد
حال او بد شده از هر عمل ننگینم
با همان حالت بیمار مرا می بخشد
داد و بیداد از زمان ,آیا جوابم کرده است؟
آتش هجرش خداوندا کبابم کرده است
خویش را دیدم در این پرده , نه مخلوقیتم
ابر من , من را چه دور از آفتابم کرده است
گویا شب شعر است و , در خواب نمی گنجم
خورشید غمینم در , مهتاب نمی گنجم
من دلزده از اشکم , دیدار تو را خواهم
در کاسه ی چشم خویش , با آب نمی گنجم
یکتا دلیر عرصه ی عاشور, زینب است
پاک از پلیدی و ز گنه دور , زینب است
چون درک هیچ کس به مقامش نمی رسد
در کنه خویش , واله و مستور زینب است
اهل بهشت و در وسط حوض کوثریم
چون ما فقط گدای گدایان حیدریم
ما خود به خود فقط به خدا وصل می شویم
چون ما دخیل چادر زهرای اطهریم