چشم هایت حدیث مهجوری
مثل زهرا تو سرِّ مستوری
آیه در آیه نور علی نوری
از پلیدی هر آینه دوری
چشم هایت حدیث مهجوری
مثل زهرا تو سرِّ مستوری
آیه در آیه نور علی نوری
از پلیدی هر آینه دوری
عبد خوب خدا، خدای دعا
قبلهء هفتمی برای دعا
ای نماز مصور عالم
جلوهء بعدِ ربنای دعا
در بند زلف او دل باد و نسیم هاست
تازه ترین شراب سبوی کریم هاست
او که طلایه دار خیام یتیم هاست
نذرِ”حسن” برای “حسین” از قدیم هاست
غزلی بخوان بشوَد عیان ، که امیرِ روزجزا علیست
که حسابِ ما که عِقابِ ما ، که عذابِ ما همه با علیست
نشد از غم ضُعَفا جدا ، و َ کسی که در پیِ هر گدا
برَوَد شبانه و بی صدا ، ببَرَد لباس و غذا علیست
جبریل مکرر این صلا را سر داد
بلغ، بلغ… ندا به پیغمبر داد
فرمان خداست: بر سر دست بگیر
آن دست که در رکوع انگشتر داد
در قم عجیب حال گدا فرق میکند
قبله تویی و قبله نما فرق میکند
بَدوِ ورودتان به همه شهر گفته ایم
همشیره ی امام رضا فرق میکند
کنج زندان چه بلائی به سرت آوردند؟
چه بلائی به سر چشم ترت اوردند ؟
شدی آزاد دگر از قفس تاریکت
ولی افسوس که بی بال وپرت اوردند
گرچه در اینجا دست و پا, زنجیر هستی
گرچه ز کنج این قفس,رستن محال است
خورشیدی و هرجا که باشی می درخشی
خاموشی نور تو با بستن محال است
تاریکی ام, تا نور یارمه جبین نیست
بی تو گل زهرا, بهاری در زمین نیست
امسال هم با جمعه هایش می رسند و…
تقویم هم بی تو به غیراز نقطه چین نیست
با خودت هیچ گفته ای یک بار
دختر نازدانه ای داری؟
بین این سوره های زندگی ات
کوثر عاشقانه ای داری؟
کاری بجز گریه برای ما نمانده
وقتی به آقا رحم در دنیا نمانده
زندان دل زندان دل زندان سیه چال
فرقی میان روز و شب اینجا نمانده