تو شدی شمع و عالم همه پروانه توست
عمه ی عشق بفرما که دلم خانه توست
این همه لطف و صفا,از تو کرم را عشق است
خانه ام گرچه خراب است حرم را عشق است
تو شدی شمع و عالم همه پروانه توست
عمه ی عشق بفرما که دلم خانه توست
این همه لطف و صفا,از تو کرم را عشق است
خانه ام گرچه خراب است حرم را عشق است
آسمان را به روی تخته ی در می بردند
تاج سر بود که باید روی سر می بردند
سرو سامان همه بی سر و بی سامان بود
پا به یک سوی , سر از یک طرف آویزان بود
تمام آرزویم هست ببینم بچه هایم را
ببینم که خدا کرده اجابت ربنایم را
دراین مدت که زندانم همیشه زاروگریانم
ازاینکه من نمی بینم رخ ماه رضایم را
می شود بر شانه ی لطفت پریشان گریه کرد
پابرهنه سویت آمد مثل باران گریه کرد
هردم ای آئینه با آهت دل عالم گرفت
چشم دنیا تار شد سر در گریبان گریه کرد
باز هم نام کریمان پیش من آورده اند
علتش این بود من را از قرن آورده اند
در سیه چال گنه افتاده بودم بی حبیب
لطف کردند و برایم هم سخن آورده اند
تا آخرین نفس که توانی در این تن است
داغت امانتی است که همراه با من است
رفتی و داغ دامن من را رها نکرد
یاد تو در دل من و اشکم به دامن است
آمدم سوی غمکده خانم !
که عزای تو آمده خانم !
اذن سینه زدن بده خانم!
جبل الصبر ! سیده خانم !
به نام عشق , بنام مدافعان حرم
سرم فدای امام مدافعان حرم
اگر که قسمت من نیست تاحرم بروم
بخوان مرا تو غلام مدافعان حرم
این خانه گرچه بهرِ تو شاها محقّر است
لطفی کن و بیا که دمِ مرگِ خواهر است
یک عمر زخم بستن و یک عمر اشک و آه
افتاده بر دلم که دگر شامِ آخر است
کیست زینب آسمان در مَحضَرَش اُفتاده است
پیشِ او خورشید با خاکسترش اُفتاده است
شام چیزی نیست تا ویران کُنَد با خطبه اش
بالِ عزرائیل پایِ شَهپَرَش اُفتاده است
از هرم آتش عطشت آفتاب سوخت
از خشکی لبت جگر نهر آب سوخت
از بس برای ماتم تو نوحه خوانده ام
از سوز ناله ام دل زار رباب سوخت
زینب حسین وحسن کربلاست
زینب خودش پنج تن کربلاست
پشت وپناه ساقی علقمه ست
دخترفاطمه خودش فاطمه ست