عمو عباس… سرم درد میکنه
عمو جون بال و پرم درد میکنه
شبا وقت خوابیدن کلافه ام
جای سنجاق رو سرم درد میکنه
عمو عباس… سرم درد میکنه
عمو جون بال و پرم درد میکنه
شبا وقت خوابیدن کلافه ام
جای سنجاق رو سرم درد میکنه
اول شعر که یارب بشود خوب تر است
عشق بازی به دل شب بشود خوب تر است
هر کسی در پی وصل است بگویید به او:
با توسل که مقرّب بشود خوب تر است
سرتاسر محله ی مان غرق ماتم است
حرف از حسین و زینب و ماه محرم است
دیدم میان کوچه جوانی پُر از شعور
حَیّ عَلَی الْعَزا به لبش بود, غرق شور
روزگاری می شود با گریه و غم زنده ام
من همین که مجلس روضه بیایم زنده ام
چند ماهی می شود چشم انتظارش بوده ام
با امید نوکریِ در محرم زنده ام
مادرش فاطمه است بی تردید
نوکر و خادم حسین و حسن
عاقبت غنچه می دهد روزی
بین این خانه, خار این گلشن
میان دلش هر که صافی ندارد
مصونیت از انحرافی ندارد
تعجب ندارد محب خلیفه
اگر مادرش هم عفافی ندارد
سخت محتاجم به خلوتگاهِ طور سامرا
قلب تاریکم شده محتاج نور سامرا
می شود دل, گیرِ این منزل اگر عاشق شود
با دو لقمه نانِ حضرت, از تنور سامرا
عبدی که بود پست و هوسران تر از همه
برگشته سر به زیر, پشیمان تر از همه
از خود فرار کرده غلام فراری ات
سوی تو بازگشته گریزان تر از همه
در دو روز زندگی غربت فراوان دیده ام
بارها از پیکر خود, رفتن جان دیده ام
از غروب روز عاشورای سال شصت و یک
بر دل زهرایی ام زخمی نمایان دیده ام
سالار کاروان پر از یاسمن, حسین
جمع صفات و خاتمه ی پنج تن, حسین
دلدار مصطفی و علی و حسن, حسین
برگرد و سوی کوفه نیا جان من حسین
محکوم بر نقض است عهدِ “بی وفا” حتما
جا می زند در وقت سخت ابتلا حتما
مردان کوفه غالبا این گونه می باشند
این خلق و خو حاکی است از صد ماجرا حتما
بر شعله ی جگر, نم باران می آورند
باران نبود, دیده ی گریان می آورند
با هلهله کنار حرم دف نمی زنند
در پیش محتضر به خدا کف نمی زنند