از ازل در جام ِ جانش داشت عشقِ لم یزل
قاسم بن المجتبی(ع)، فرمان پذیرِ بی بدل
متن بازوبند او تلفیقی از ایثار و عشق
شد رجزهایِ گوهربارش خودِ خیرالعمل
از ازل در جام ِ جانش داشت عشقِ لم یزل
قاسم بن المجتبی(ع)، فرمان پذیرِ بی بدل
متن بازوبند او تلفیقی از ایثار و عشق
شد رجزهایِ گوهربارش خودِ خیرالعمل
رفت بی صبرانه و ناگاه، کنج قتلگاه
شد رصد با چشم ِ صد گمراه، کنج قتلگاه
تا که فهمیدند نور چشم های مجتبی ست(ع)
تا شدند از کُنیه اش آگاه کنج قتلگاه-
با تو خورشید شدم، بی تو شبِ تار شدم
غم ِ تنهایی تو دیدم و بیمار شدم
سایه رویِ سرم! زینبِ(س) تو آشفته ست
یار کم داری و از دلهره سرشار شدم
زمین لبخند زد صد شاخه گل از خار بالا رفت
کنار برکه وقتی از بلندی یار بالا رفت
خودش را باخت خورشید از خجالت آب شد وقتی
علی(ع) با نور فوق العاده و سرشار بالا رفت
ای نگاهت در مسیر کهکشان ها ماندگار
وسعتِ دستان تو بر سایه بان ها ماندگار
میشود ثابت به من در هر فرازِ «جامعه»
نام تو بین همه خطّ امان ها ماندگار
یک عمر داغ کربلا یادش نمیرفت
دلشوره هایِ عمّه را یادش نمیرفت
درس و حدیثش مانعِ روضه نمیشد
برپاییِ بزم عزا یادش نمیرفت
دلگیرم از حالِ خودم دلگیر! مدتهاست
بر گردنم افتاده یک زنجیر مدتهاست
از گنبد فیروزه ای پُل میزنم تا تو
در ذهن؛ جا خوش کرده این تصویر مدتهاست
قوّت بال و پرم، یا حسن بن علی(ع)
با تو شدم محترم، یا حسن بن علی(ع)
باز هم از جانِبت آمده یک یاکریم
پَر زده دور و برم، یا حسن بن علی(ع)
حالِ دلم آرومه این روزا
با تو چه اوقاتِ خوشی دارم
تا «یا علیُ یا عظیم» میگم
فوراً گره وا میشه از کارم
هر بار دلم خسته شد از بارِ گناهی
شرمنده و بیتاب کشیدم دو سه آهی
با اشک نشستم دم ِ «ألعفو» گرفتم
در بازدمم دیده نشد ذرّه گناهی
این غربتِ حیران شده را دوست ندارم
دلشورۂ پنهان شده را دوست ندارم
بر دردِ فراق تو بدعادت شده ام! چون
بیماری درمان شده را دوست ندارم
خبر رسیده که آقایمان پدر شده است
پسر رسیده؛ پدر صاحبِ سپر شده است
جوانِ خوش قد و بالای خانه ی لیلا
برای سید و سالارمان ثمر شده است