بدعادت شده ام

این غربتِ حیران شده را دوست ندارم
دلشورۂ پنهان شده را دوست ندارم

بر دردِ فراق تو بدعادت شده ام! چون
بیماری درمان شده را دوست ندارم

خوش قد و بالا

خبر رسیده که آقایمان پدر شده است
پسر رسیده؛ پدر صاحبِ سپر شده است

جوانِ خوش قد و بالای خانه ی لیلا
برای سید و سالارمان ثمر شده است

شهزاده

دل از ما بُرد و او را حضرتِ دلبر تصوّر کن
جهان را اینچنین با جذبه ای دیگر تصوّر کن

صدایش زد علی(ع) تا چشم ِ دشمن کورتر باشد
دلِ اربابمان را خانۂ حیدر تصوّر کن

یادش بخیر

حالِ خوب و اشتیاقِ دم به دم یادش بخیر
کوچه های خلوت و پُر پیچ و خم یادش بخیر

زیره و عطرِ حرم! عطرِ نبات و زعفران
حسّ دلتنگی و بغض ِ بیش و کم یادش بخیر

زین العابدین

دور و برش دلداده ی ماهر ندارد
از شیعیانش یک نفر عابر ندارد

مردی که فرمان می پذیرد عرش از او
بالاسرش یک خادم ِ حاضر ندارد

غربت کربلا

بی هیاهو و بی صدا…خلوت
آستانِ گره گشا خلوت

پرچم ِ رویِ گنبد آشفته
حرم شاه با وفا خلوت

نگین پنجم

خبر پیچیده در عالم که درّ ناب می آید
نگین پنجم ِ آل کسا؛ ارباب می آید

در آغوشش گرفته فاطمه، یکریز پیغمبر-
برای بوسه بر لبهای او بیتاب می آید

یا امام ذوالکرم

در دو عالم در دلش هرگز نباشد درد و غم
بر درِ این خانه هر کس شد عزیز و محترم

خانه ای که حک شد از روز ازل بر سردرَش
ذکر «یاموسی بن جعفر(ع)» یا امام ذوالکرم

نگار من

با نگاهِ تو محال است که «مشکل» باشد
عشق «آسان» شده تا لذّتِ کامل باشد

هدف از خلقتِ پر برکتِ تو یعنی دین؛
مصلحت نیست که با غیر تو کامل باشد

محض تسلّایِ رباب

چه عزادار شدم! در دلم افتاده شرر
خبر آوردی و شد دلهره سوغاتِ سفر

کاش می آمدم و محض تسلّایِ رباب(س)
میزدم گریه کنان از غم ِ شش ماهه به سر

أمن یُجیب

جذبه از یاقوت و گوهر میرود
سورۂ اخلاص و کوثر میرود

زجرها دیده ست اما غرق شوق؛
محض ِ دیدار پیمبر(ص) میرود

سخت آزرده شد

سخت آزرده شد و وقتِ سفر درد کشید
بسکه از دست قضا، دستِ قدَر درد کشید

تار میدید و شنیدم که حدودِ دو سه ماه
با همان چشم ِ ورم کرده و «تر» درد کشید

دکمه بازگشت به بالا