عشقِ خدا

خورشیدِ عرش و أرض و‌ سما آفریده شد
عشقِ خدا و شیرِخدا آفریده شد

اسطورهٔ نجابت و دردانهٔ وقار
محبوبهٔ تمام-نما آفریده شد

یا رسول الله

قرآن به خاطر آورد آیاتِ رحمتت را
نادیده می گرفتند وقتی محبتت را

تا ریشه کن شود جهل؛ خوردی چه خون دل ها
اما زیاد کردند با فتنه زحمتت را

بی وفایم

از اینکه بی وفایم, خیلی دلم گرفته
باید به خود بیایم, خیلی دلم گرفته

«أُدعونی أَستجب» را خواندم ولی از اینکه
لنگ است هر دو پایم, خیلی دلم گرفته

فراق کرب و بلا

دلم گرفته برای غمی که میدانی
برای وسعتِ آن ماتمی که میدانی

دوباره آمده ام سر به زیر و شرمنده
دچار حال بد و مبهمی که میدانی

بی تو

به روی نیزه دلواپس؛ میایی پا به پایِ من
فدایِ چشم های تو! نکن گریه برایِ من

برای اولین بار است بی تو میروم جایی
اگر منزل به منزل میشود غم آشنایِ من

تٌربتت

در حریمت بغض هایِ آسمان پایان گرفت
باد تا پیچید دور پرچمت, باران گرفت

در ضریحت کلّ حاجات جهان شد مستجاب
غیرممکن ها از اینجا رخصتِ امکان گرفت

عشقِ تو

عشقِ تو در دو جهان غرق امیدم میکند
چشمت از دیگر-طبیبان ناامیدم میکند

کنج هیئت, زیر پرچم, وعدۂ دیدارِ ماست
مادرت می آید و غرقِ امیدم میکند

خسران زده

راهی برای رفع ِ خشم و غضب نسازد
آنکه برای عشقت خود را ادب نسازد

دنبال یارِ نابی! آنکه اگر رطب را-
خورده ست…دیگران را منع رطب نسازد

کشتیِ نجات

بیتاب و بیقرارم, فکری به حال من کن
آشفته روزگارم, فکری به حال من کن

عمریست هر محرّم بارِ گناه خود را؛
دست تو میسپارم فکری به حال من کن

وداعِ آخرت

حرامی دید آشوب تو را چشم ترَت را نه
تحمل میکنم اما وداعِ آخرت را نه

لباست کهنه پیراهن, تحمل میکنم باشد
ولی ای عشق, غارت کردن انگشترت را نه

بوی جدایی

این زمین داغ به دل میدهد آخر..‌. برویم
در من آشوب شده جانِ برادر برویم

خاک اینجا چقدر بوی جدایی دارد
زینت دوش نبی؛ جانِ پیمبر(ص) برویم

کتیبهٔ غم

شیرین ترین عصارهٔ غم را بیاورید
اذن از ازل گرفته, عدَم را بیاورید

«باز این چه رستخیر عظیم است» باز هم-
آمد ندا… کتیبهٔ غم را بیاورید

دکمه بازگشت به بالا