شعر شهادت حضرت علی اكبر (ع)

شبه پیغمبر

نور چشمم، شبه پیغمبر، نکش پا بر زمین
آمدم بابا! علی اکبر(ع)، نکش پا بر زمین

کینۂ نام ِ تو را دارند این سرنیزه ها
گر چه شد دور و برت محشر، نکش پا بر زمین

تیرهایش شد تمام و دید جان داری هنوز
بر تنت شمشیر زد بدتر، نکش پا بر زمین

بسکه با سرنیزه ها بر سینه ات ضربه زدند
از نفس افتاده این حنجر، نکش پا بر زمین

خشکی لب های خود را غرق خون بر هم نزن
پیش من بیتاب و مضطر، پا نکش روی زمین

إرباً إربا یعنی افتاده ست از تو رویِ خاک
تکّه تکّه هایی از پیکر، نکش پا بر زمین

رحم کن بر سنّ و سالم، جان سپردم تا تو را…
جمع کردم در عبا… دیگر نکش پا بر زمین!

مرضیه عاطفی سمنان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا