فقط نه صبحِ من

فقط نه صبحِ من از ابرهای تار پُر است

گلویِ جاده هم از بُغضِ انتظار پُر است

بیا که زردی پائیز با تو بی معناست

چرا که عهدِ تو از سبزیِ بـهار پُر است

دلم شور می زد

دلمشور می زد که از دور دیدم

دوپیغام سرخ از بیابان رسیدند

سوارانیاز کوفه و غصه هایش

کهپیغمبر روضه یک شهیدند 

حسین(ع)

ای آفتاب زمین خورده ماهِ نیزه حسین

طلوع کرده سرت درپگاهِ نیزه حسین

پناهگاهِ یتیمانمو بدونِ پناه

خودت بگیر مرا درپناهِ نیزه حسین

مژده ماه

خورشید پشت ابر! نشانی به ما بده

ای ماه! مژده رمضانی به ما بده

مثل نسیم صبح از اینجا گذر کن و

باد صبای مشک فشانی به ما بده

پربسته بود…

پربسته بود… وقت پریدن توان نداشت

مرغی که بال داشت ولی آسمان نداشت

خوکرده بود با غم زندان خود ولی

دیگر توان صبر در آن آشیان نداشت

پیچ و خم روزگار

اگر که پیچ و خم روزگار بگذارد

اگر که سختی این انتظار بگذارد

هنوز هست سَری تا که دستهایش را

به دست خاک قدم های یار بگذارد

دلبر بیاوریم

بر آن شدیم باز که دلبر بیاوریم

در آسمان, ستاره ی دیگر بیاوریم

 باید دوباره نخل ولا را ثمر دهیم

یعنی به باغ عشق صنوبر بیاوریم

 

هر آن چه گریه بریزم

هر آن چه گریه بریزم بهقلب شعله ورم

دوباره سر رود آتش ازآتش جگرم

غم فراق تو و هجر ایندو ماه عزا

دو غصه می شود و بیشترزند شررم

زهر جفا

این که از زهر جفا جای به بستر دارد

طشتی از خون دل خویش برابر دارد

چشم هایش به در و منتظر آمدنی ست

زیر لب زمزمهٔ مادر مادر دارد

دل زخمی

هر چند زخم کاری روی سرم شدی

اما علاج این دل زخمی ترم شدی

ای تیغ… حاجتم که روا شد… ولی بدان

تیری به قلب غم زده? دخترم شدی 

ام المومنین

بالاتر ازبالایی و بالانشینی

هر چند باما خاکیان روی زمینی

شایستهوصف زبان کردگاری

نه درخورتوصیف های اینچنینی

از عالم بالاست

از عالم بالاست شمیمی که رسیده

این سفرهٔ رنگین و نعیمی که رسیده

امشب به در خانه معبود ببخشند

هر بنده عاصی و رجیمی که رسیده

دکمه بازگشت به بالا