گوشه ای زانو بغل کردم،سحر دفتر به دست
گاه دستم روی سر بود و گهی هم سر به دست
رفته بودم مجلس روضه به عشق فاطمه
روضه خوان میگفت خورده در مدینه در به دست
گوشه ای زانو بغل کردم،سحر دفتر به دست
گاه دستم روی سر بود و گهی هم سر به دست
رفته بودم مجلس روضه به عشق فاطمه
روضه خوان میگفت خورده در مدینه در به دست
قدم برداشت محض خاطر حق پدر آنجا
شهید اول راه ولایت شد پسر آنجا
شکایت دارم از دل سنگی دیوار بیش از در
ولی آسیب اصلی را رسانده میخ در آنجا
غیر تو نیست کسی کعبه ی سیار علی
گشته ام دور سرت یکصد و ده بار علی
حب تو دارم و از دشمن تو بیزارم
به ولای تو کنم هر نفس اقرار علی
قدم برداشت محض خاطر حق پدر آنجا
شهید اول راه ولایت شد پسر آنجا
شکایت دارم از دل سنگی دیوار بیش از در
ولی آسیب اصلی را رسانده میخ در آنجا
طلب در محضرت اینگونه مطلب میشودقطعأ
فرشته بال می ریزد مقرب میشودقطعأ
تجلی خدا،ثانی زهرا،نفس پیغمبر
کسی که اینچنین شد زینت اب میشودقطعأ
هم برای من به انصار و مهاجر رو زدی
هم صبوری کردی و در خانه ام سوسو زدی
چند ماهی درد پهلو را تحمل کرده ای
خواستی برخیزی از جا تکیه بر زانو زدی
یک جورهائی عاشقم فصل خزان را
آموختم از برگ ریزان بذل جان را
-گرمی عشق تو مرا زنده نگه داشت
-با مهر تو لازم ندارم این و آن را
هم شکسته میشود پشت برادر بی برادر
هم شود مثل گلی پژمرده خواهر بی برادر
از مدینه آمده تنها به عشق دیدن او
جان نمیخواهد به تن معصومه دیگر بی برادر
کمی دلتنگم و دارم کمی با تو سخن بابا
ببخشم نیست در پایم توان پاشدن بابا
نه مانده نا برای من نه نائی در نوای تو
کتک ها خورده ام بی حد نمانده جان به تن بابا
کشیدم از غم هجران عذاب بسیاری
برس به داد دلم با شتاب بسیاری
به اشتباه در خانه ای زدم هر بار
به چاه رفته دلم با طناب بسیاری
هر آنچه بود برایش به این و آن بخشید
چنانچه آخر سر لقمه از دهان بخشید
اگر چه حاجت مردم فقط زمینی بود
چه رزق ها که به آن ها از آسمان بخشید
دادم پس از تو دیگر از کف راه چاره
من ماندم و یک آسمان بی ستاره
فرقی ندارد زنده باشم یا نباشم
وقتی ندارم روی دوشم شیرخواره