شیخ الائمه

ای چشمه ی مهتاب چه ذاتی چه جلالی
آئینه ی ذاتت نگرفته است ، زوالی

ای صاحب کُرسّی فقاهت نفست گرم
تا روز قیامت ، دم ِ علمت متعالی

مـقام حسن

بلــند مـرتبه کرده خـدا ، مـقام حسن

رسیده بر همه ی عاشقان سلام حسن

به غربت و غم مولا قسم که قبل حسین

خدا زده دل و جان مرا ، به نام حسن

یا بنت الحسین

ﺷﻜﻮﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺖ
ﺳﺮﯼ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻔﺖ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ

ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﺶ ﻏﻨﭽﻪ ﻣﯽ ﺯﺩ
ﻭﻟﯽ ﮔﻞ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻗﻠﺒﯽ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ

لَولاٰکَ لَمٰا خَلَقتُ الَافلاک

دل آمـده باز ، قصـد قـربت کرده
خـاک ِ قـدم تـو را ، زیـارت کرده

«لَولاٰکَ لَمٰا خَلَقتُ الَافلاکیُ»وحق
ما را به طُفیـلی ِتو خلـقـت کرده

فراق

چه شد عزیز دلم بینمان فراق افتاد
و آن چه را که نمی باید اتفاق افتاد

نیامدی و رسید “اربــعین” و جا ماندم
دلم هـوای تو کرد و دوباره طاق افتاد

سر عشق زینب

نه اصلا تنی را که دیدم مرتب نبود
سر روی نیزه سر عشق زینب نبود

چهل شب نماز شبم را کشیده شکست
شبی را که سیلی نمی خورد زینب نبود

خیرُالاُمور

عمریست درهوای غمت گریه کرده ام

با گریه های محتشمت گریه کرده ام

من روضه خوانم و غم تو میکشد مرا

با داغ و درد با اَلمت گریه کرده ام

دکمه بازگشت به بالا