صورت خیس خودش را طرف چاه گرفت
آسمان تیره شد از بسکه دل ماه گرفت
بر سر سفره کمی درد دل خود را گفت
یک نفس گفت ؛ ولی آینه را آه گرفت
صورت خیس خودش را طرف چاه گرفت
آسمان تیره شد از بسکه دل ماه گرفت
بر سر سفره کمی درد دل خود را گفت
یک نفس گفت ؛ ولی آینه را آه گرفت
شب استو بغض سکوت و صدای گریه آب
شکسته قلب رسول و نداردامشب خواب
کنار بستر مرگ یگانهامّیدش
گرفته زمزمه,یا ربخدیجه را دریاب
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
حالی غریب داری و درفکر رفتنی
دردی به سینه داری وحرفی نمی زنی
من کیستم که لطف خود ابراز میکنی
در را نیامده به رویم باز میکنی
من چوب قهر کردن خود را نخوردهام
از بس میآوری و مرا ناز میکنی
اول تویی همیشه که لبخند میزنی
اول تویی همیشه که آغاز میکنی
باز از عرش غزل های مرا آوردند
شیشه ناب عسلهای مرا آوردند
باز آغوش ودر آغوش دلم را بردند
طعم شیرین بغل های مرا آوردند
سلام عطر خوش دلپذیر سجاده
سلام دلبر سجده , امیر سجاده
سلام سفره پر نعمت دعا خوانی
سلام سفره مهمان پذیر سجاده
می رسید از قله های کوه نور
از بلندای تشرف در حضور
فرش استقبال راهش می شدند
هر چه جن و هر چه انس و هر چه حور
وقتی کنار اسم خودت لا گذاشتی
قبلش هزار مرتبه الاّ گذاشتی
هر چیز را به غیر خودت نفی کردی و
خود را یکی نمودی و تنها گذاشتی
زندان صبر بود و هوای رضای او
شوقش کشیده بود به خلوت سرای او
زندان نبود,چاه پر ازکینه بود و بس
زنده به گور کردن آیئنه بود و بس
و قبل از اینکه مرا هم از این سراببرید
کمک کنید مرا سمت کربلا ببرید
تمام قامت من را شکسته داغ حسین
کمک کنید مرا دست بر عصا ببرید
دسته دسته فرشته ها هر شب
بر تو عرض سلام می کردند
و بزرگان آسمانی ها
پیش تو احترام می کردند
وقتی که با صدای رسا گریه می کند
گویا تمام کرب و بلا گریه می کند
راحت بخواب مشک تو خالی نمانده است
مادر نشسته مشک تو را گریه می کند