تا سحر را گرفته اند از ما
چشم تر را گرفته اند از ما
کنج عزلت نشسته ایم ، آری
بال و پر را گرفته اند از ما
تا سحر را گرفته اند از ما
چشم تر را گرفته اند از ما
کنج عزلت نشسته ایم ، آری
بال و پر را گرفته اند از ما
دیگر نمی آید کسی مانند زهرا
ماندم که رب بنویسمش یا بنده؛زهرا
کامل ترین آیینه مهر خدا بود
گاهی محمد بود و گاهی مرتضی بود
آدم که عاشق میشود فکر خطر نیست
در عاشقی اصلاً ضرر مد نظر نیست
“دربدری دارد به دنبال خودش عشق”
عاشق نبوده آنکسی که دربدر نیست
اومدی که شمع هفتمم باشی
اومدم مثل یه پروانه باشم
برا غیرِ رب سرت خم نشده
که سرم خم نشه،مردانه باشم
حال و هوایت را به سر دارم حسابی
آقا هوای یک سفر دارم حسابی
مولا دلم تنگ نجف شد آخر شب
شاهد بخواهی چشم تر دارم حسابی
بنویسید که عشق است به هرجا ببرند
عاشقان را سر شب تا دل صحرا ببرند
من دو تا آه کشیدم…جگرم سوخته بود
تهمت عشق زدند آبرویم را ببرند
مسیر ما مشخص می شود آری
به این شب زنده داری ها و بیداری
محرم می رسد از راه و میدانم
تو می آیی نسیم گریه میآری
هم تو میدونی و هم من فاطمه
من و تو با هم نباشیم میمیریم
تو که چیزی کم نذاشتی واسه من
یه کم دیگه بمون با هم میریم
یه کم به فکر بچه هامون باش
چشمای نیمه بازتو وا کن
بمون کنار همسرت زهرا
دوباره زندگیمو زیبا کن
سحر از بهترین ساعات رندان است
که این شب زنده داری باب ایمان است
چه خوب است این که فکر آن طرف باشد
دو روزی این طرف هرکس که مهمان است
آدم که عاشق میشود فکر خطر نیست
در عاشقی اصلاً ضرر مد نظر نیست
“دربدری دارد به دنبال خودش عشق”
عاشق نبوده آنکسی که دربدر نیست
مثل موهای پریشانت پریشانم حسین
بی سر و سامانم و در کوفه حیرانم حسین
تشنگی از یک طرف دلواپسی از یک طرف
من برای ام کلثوم تو گریانم حسین