شعر شهادت اميرالمومنين (ع)

آقای من

چشماشونو بگیره خوبیهات
در خونه ت همیشه بازم بود
زخم زبون کارشونه ، میگن
علی مگه اهل نمازم بود

داری میری به سمت سجاده
هوای فاطمه به سر داری
فلک همیشه سر لج داره
دوباره زینب و پرستاری

همش به فکر اینی که زینب
غرق به خون نبینه بابا رو
از سر شب دلهارو خون کردی
همش صدا میزنی زهرا رو

نیمه ی شب تب تو بالا رفت
دستاتو تو دست حسن دادی
حسن که لرزه به دلش افتاد
دوباره یاد کوچه افتادی

دوباره یاد کوچه افتادی
جای غلاف که روی پر مونده
چهل نفر هجوم آوردن، آه
کوچه شلوغه پشت در مونده

رسول عسگری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا