رضا قربانی

اشعار به روز در سایت حدیث اشک قرار میگیرد

سقا که رفت

سقا که رفت با رفتنش چه بر سرت رفت

پشتِ سرش پشت و پناه و لشگرت رفت

گفتم خدا رحمی کُنَد اهل ِ حرم را

تا در کنار ِ علقمه آب آورت رفت

اربعین حرم باشم

دلم همینکه مرا سوی موی یار کشید

سر ِ مرا سر ِ عاشق شدن به دار کشید

خودم نیامده ام محضرش , خودش آورد

مرا به پیش ِ خودش جذبه ی نگار کشید

امیری حسینُ نعم الامیر

برایِ توخبر از کوفه دیر آوردند

بیا ببینچه به روز ِ سفیر آوردند

دو روزیاست که آهنگرانِ بی انصاف

برای پیکرِ تو نعل و تیر آوردند

خدا کُنَد که

خدا کُنَد که کسی تیر اینچنین نَخورَد

بدونِ دست به یک لشگر ِ لعین نَخورَد

سه شعبه تا که رها شد نشستم و گفتم

خدا کند که به آن چشم ِ نازنین نَخورَد

فدایِ حسیـــــــن

خونِ خوبان همه فدایِ حسیـــــــن

جان به قربانِ بچه های حسیــــــن

خوش به احوالِ هفت پشتِ کسی

که شده نوکر و گدای حسیـــــــــن

خوردی زمین و

خوردی زمین و با عجله من به سر زنان

هرطورکه بود آمدم از بین کوفیان

دیدم که بی هوا به سرت سنگ میخورد

در زیر ِ دست و پا بدنت چنگ میخورد

لطف ارباب به نوکر

من شدم عاشق تو یا تو شدی عاشق من؟!

لطف ارباب به نوکر چه زیاد است زیاد…

 

 رضا قربانی

غریب مدینه

یاسی به رنگ سبز ز گلخانه می رود

یا رب خدای درد ز کاشانه می رود

پیچیده بین چــادر خاکی مادرش

بر دستها , غریبه ای از خانه میرود

باب الحوائج علی اصغر(ع)

پره قنداق علی اصغر تو بال من است

زان سبب فطرس پرسوخته دنبال من است

اشک می بارم و این بیت زبانحال من است

سر من مال تو و ابروی تو مال من است

ای شه کرب و بلا پس بده اموال مرا

نوکر اصغرت هستم ببین حال مرا

رضا قربانی

دکمه بازگشت به بالا