دیروز بود انگار عشقت در گلم رفت
گفتی علی!غمهای عالم از دلم رفت..
دیروز بود انگار با تو پا گرفتم
خندیدی و آرام دستت را گرفتم
دیروز بود انگار عشقت در گلم رفت
گفتی علی!غمهای عالم از دلم رفت..
دیروز بود انگار با تو پا گرفتم
خندیدی و آرام دستت را گرفتم
دیدی غمش آخر علی را خون جگر کرد
قرآن بخوان اسما که قرآنم سفر کرد
هرچند ساکت بود دلگرمی من بود
با رفتنش دیگر مرا بی بال و پر کرد
حجت اللهِ معظم زهرا!
همه ی حُسنِ مجسم زهرا!
هر پیمبر به نگاهت محتاج..
جان پیغمبر خاتم زهرا
یا بسوزان درمیان شعله خاکستر شوم
یا ببخش این بنده را.ادم شوم بهتر شوم
بنده ی بد را زدن کاری ندارد.تو نزن
جای آن راهم بده در خانه ات نوکر شوم
بوی غم می آید از شهر پیمبر بعد از این
میزند بر سینه اش الله اکبر بعد از این
ناله ی مسجد بلند و گریه مسجد بلند
چون به مسجد نیست احمد روی منبر بعد از این
سرآمد شب رسیده صبحم ای یار
سلام ای ماه من مشتاق دیدار
چرا پس سر زده؟جا خوردم اصلا
چرا روی طبق؟خوابم من انگار
من که بعد از تو به کوه دردها برخورده ام
از یتیمی خسته ام از زندگی سرخورده ام
دخترت وقت وداعت از عطش بیهوش بود
زهر دوری تو را با دیده تر خورده ام
وقتی که روح عاشقان وابسته تن نیست
در مرگ فیضی هست که در زنده بودن نیست
من دیدمت با دل! بقیه را نمیدانم
هرجا که دل باشد جواب یار هم لَن نیست
دنیا زده به عزت دنیا نمیرسد
حیران غیر دوست به صحرا نمیرسد
باید بفکر بود که او فکر ماکند
مجنون بیخیال به لیلا نمیرسد
من که جلد بام شاه مشهدم
دست بر دامان پر مهرش زدم
نان خوبانمیخورم گرچه بدم
“من ارادالله” خواندم آمدم
شمع محفل اگر سراج شده..
سوخته هستی اش حراج شده
زیر پا بوده و به سر رفته
بند نعلین بوده تاج شده
صبا تو که سحر از کوی ما گذر داری..
خبر ز گریه عشاق در سحر داری
به گردن تو فتاده همیشه زحمت من
ببر سلام مرا تا بقیع پیش حسن