صبحت بخیر! همسر من!هم قطار من!
یکروز دیگر است که هستی کنار من..
شکرخدا!گمان کنم امروز بهتری!
پیراهن جدید مبارک! بهار من!
صبحت بخیر! همسر من!هم قطار من!
یکروز دیگر است که هستی کنار من..
شکرخدا!گمان کنم امروز بهتری!
پیراهن جدید مبارک! بهار من!
از ابتدای گدا بودنم گدای توام
غلامزاده ام و نوکر سرای توام
ز کودکی فقط از کوچه تو رد شده ام
غریبگی نکن اینقدر! آشنای توام
تا شود راضی ز اعمالم خدا گفتم حسن
مادرش بر سینه زد! آرام تا گفتم حسن
خود گرسنه ماند و سگ را با غذایش سیر کرد
هرکسی گفت از کرم گفت از سخا گفتم حسن
سالها گریه سالها روضه
همه ی عمر مجتبی روضه
روزگارش گذشت با روضه
کوچه،در،طشت چندتا روضه
دیدی دلم از هرچه میترسید دیدم
افتاده ای در بسترت سرو رشیدم
هرروز دیدم دیده ی بارانی ات را
دیدم شکاف کهنه ی پیشانی ات را
تا نمک پروره ام بر خوان احسانت حسن
من مسلمانم! مسلمان مسلمانت حسن
نانخور این خانه نان فاطمه دندان زده
بوی دست مادرت را میدهد نانت حسن
جایی که هست عرض ارادت به راحتی
باز است در بروی رعیت به راحتی
لب وا نکرده میدهد او حاجت مرا
پس میروم بدون خجالت به راحتی
خوشی از عمر ندیدم چقدر سخت گذشت
نیست از خنده به لبهایم اثر! سخت گذشت
شب که شد روضه غسل تن مادر خواندم
تا سحر زار زدم تا به سحر سخت گذشت
سالها گریه سالها روضه
همه ی عمر مجتبی روضه
روزگارش گذشت با روضه
کوچه،در،طشت چندتا روضه
کوفه که شهر علی بود چنان کرد به من!
وای از شام که بغض پدرم را دارند..
سرهرکوچه معطل شده ام،خسته شدم!
چشمشان کور! همه قصد تماشا دارند!
نگفته ام غم دل را نگفته بسیار است..
غمی که میکُشدم عاقبت غم یار است
به یاد خواب رقیه به یاد حمله زجر..
زمان خواب،دو چشمم همیشه بیدار است
رسید وقت سفر سر به زیر شد زینب
حسین چشم تو روشن! اسیر شد زینب
هزار زخم روی پیکرت دهن وا کرد
هزارسال ز داغ تو پیر شد زینب