خدا با تو زبانزد آفریده
علی را در محمد آفریده
به چشمان تو نور حیدری داد
به تو ظرفیت پیغمبری داد
خدا با تو زبانزد آفریده
علی را در محمد آفریده
به چشمان تو نور حیدری داد
به تو ظرفیت پیغمبری داد
ای ولی الله گهواره نشین
دستهایت پرچم فتح المبین
گریه هایت خطبه های حیدری
حجت کبرای محشر! محشری
نصر من الله از حرم تکبیر پا شد
هنگام پیکار برادر زاده ها شد
ابن الحسن ابن الحسین کربلا شد
یا حضرت زهرا! حسن حاجت روا شد
تا عزای شه لب تشنه عزای حسن است
پس حسینیه ی ما صحن و سرای حسن است
نهضت کرببلا تحت لوای حسن است
گریه ی این دهه روزیش به پای حسن است
ز آستان تو دورم دلم پر آشوب است
گواه من به همین پلکهای مرطوب است
فقط بخاطر تو آبرو به من دادند
چنان سگی که به اصحاب کهف منسوب است
اگرچه حقیرم لیاقت ندارم
پناهی جزاین در به جانت ندارم
شکستم دلت را دلم را شکستند
من از کار دنیا شکایت ندارم
از ازل خورشید انور زینب است
حافظ الله اکبر زینب است
پیکر اسلام را سر زینب است
حیدر کرار دیگر زینب است
سلام ای سر بابا تنت کجا رفته
شنیده ام که تنت بین بوریا رفته
خوش آمدی پدرم دیدن من آمده ای
چه شد که نصف شبی به خرابه سر زده ای
عرشیان جارو کش مشتاق دربار تواند
سربلندان دو عالم سر به دیوار تواند
مرد و زن پیر و جوان دارند خدمت میکنند
در محرم ها همه مردم پی کار تواند
از ابتدای راه دائم بی قرارم
حق دارمآخر!مادرم! دلشوره دارم
گرما کشیدن روزها بسیار سخت است
با شیرخواره دربیابان کار سخت است
ای کاش کسی روی لبش آه نباشد
با نامه او قافله در راه نباشد
ای کاش که مردی غم بسیار نبیند
از بی کسی اش کوچه به کوچه ننشیند
آن کسانیکه کمی هم خرج هیئت میکنند
در حقیقت با ابوفاضل شراکت میکنند
یک غذای نذری از هیئت به خانه میبرند
سفره ی خالی خود را غرق برکت میکنند