امشبم را سحر نمی آید
خواب, در چشمِ تر نمی آید
مدحش از من که بر نمی آید
چون سکینه دگر نمی آید
امشبم را سحر نمی آید
خواب, در چشمِ تر نمی آید
مدحش از من که بر نمی آید
چون سکینه دگر نمی آید
با گریه مانوسم نه یک ماه و دو ماهی
شد گریه ام باب فیوضات الهی
هر روزو شب کارم سلام ِ برحسین است
با این امیدی که کنی سویم نگاهی
همه ی دل خوشی من علم توست حسین
خاطراتم همگی در حرم توست حسین
بهترین چیزی که در محشر به دردم میخورد
شک ندارم که فقط اشک غم توست حسین
از عالم لاهوتیان شد با خبر فضه
سبقت گرفته تا خدا از هر نظر فضه
اکسیرِ عشق فاطمه مس را طلا می کرد
پس کیمیاگر بود در چشمِ هنر فضه
مست یارند , هرکجا هستند
بی قرارند , هرکجا هستند
شیعه هستند , بر نمی تابند
ذوالفقارند , هرکجا هستند
نشسته آتش کینه به جان نیجریه
شکسته شد به ستم استخوان نیجریه
دوباره قصه ی تاریخ , دست ظلم اینبار
نکرده رحم به پیر و جوان نیجریه
ما را بنویسید به نام علویون
شاهان جهانند غلام علویون
صد شکر خدا را که از آن روز ازل دل
یک مرتبه افتاد به دام علویون
خلقت رعیت است و علی پادشاه خلق
باشد به دست باکرم او نگاه خلق
راه علی برو که ره حق ره علیست
حتی اگر به سمت دگر بود راه خلق
دین دراین ایام مرکب داشت و راکب نداشت
حق درون خانه ی حق بود چون طالب نداشت
کورشد بیست و سه سال این شهر که در چشم خود؛
نوری از نور علی بن ابیطالب نداشت
غصه میان سینه ی ما جا گرفته
ظلم و جنایت کل دنیا را گرفته
غربت میان شیعیان بالا گرفته
امروز قلب یوسف زهرا گرفته
قِسمَت نبـود تـا کـه برایم پسر شوی
بر شانه های شاخه ی طوبا ثمر شوی
می خواست در خیال خودش کم بیاوری
شاید که تو سقوط کنی منکَسَر شوی
وقتی طریق و منطق اسلام باشد او
باید همیشه در پی اکرام باشد او
تفسیر آیه آیه ی وحی است حرکتش
باید شبیه ساحل آرام باشد او