چقدر سخت کشیدی نفس آخر را
ریختی در وسط معرکه بال و پر را
یادگار پدر خاک,به خاک افتادی
رنگ تکرار زدی خاطرهء مادر را
چقدر سخت کشیدی نفس آخر را
ریختی در وسط معرکه بال و پر را
یادگار پدر خاک,به خاک افتادی
رنگ تکرار زدی خاطرهء مادر را
چقدَر تیر و سنان در تن اکبر مانده
خنده بر روی لب این همه لشکر مانده
بین این دشت تمام تن او پخش شده
هر طرف قطعه ای از پیکر اکبر مانده
یک طرف چشم پدر چشم حرم دنبالش
یک طرف لشگر سیراب به استقبالش
مرکبش دید که خون لخته چکید از بالش
سرِ او خَم شد و اُفتاد به روی یالش
مرکبش سوی حرم نه,سوی شامی ها رفت
دید بابا پسرش سوی حرامی ها رفت
پیشِ چشمان پدر تا که مُعَمَم می شد
پیشِ چشم همه پیغمبر اکرم می شد
خلقا خلقااگر حضرت خاتم می شد
پیش جبریل علی نیز مجسم می شد
همه دیدند پیمبر نَسَبی غالب را
اشهد ان علی ابن ابی طالب را
سخت است ببیند پدری کشته پسر را
اینگونه کند خم پسری پشت پدر را
سخت است که بی یار بماند دم پیری
آن ریش سفیدی که ز کف داده ثمر را
مدتی هست که انگار خبر می آید
مبتدای خبرش شهد و شکر می آید
در دل ظلمت شب نیز سحر می آید
به شما چادر زهرا چه قدر می آید
شروع تلخ ترین لحظهء تلاقی بود
تمام معرکه مبهوت اتفاقی بود
زمین دوباره شد آبستن حوادث شوم
زمان گدازه ای از آتش فراقی بود
تا که داغت به دلِ شعله ورِ گهواره ست
دلِ خلق دو جهان خونْ جگرِ گهواره ست
تا زمانی که برای تو نشیمن گاه ست
سایه ی بال مَلـَک رویِ سرِ گهواره ست
هوای قلب, حسینی… دو چشم بارانی است
هوای میکده از نام دوست رحمانی است
گرفته شور محبت همه وجودم را
جدایی من و عشق حسین ویرانی است
گرفتم اینکه رفت از خاطر من این بداقبالی
چگونه سر کنم دور از تو با گهواره خالی
تبر در باغ کاری کرد با این میوه ی نورس
که حتی پخته شد از شعله های داغ او, کالی
من از لبخندهایت بر سر آن نیزه فهمیدم
پس از تو اشک عالم رابگیرم
زغم جان محرم رابگیرم
نمی شد دیرترمی آمد این تیر
نشد ازشیر طفلم رابگیرم
دو جرعه آب ندیدی رباب را کُشتی
سه جرعه تیر مکیدی رباب را کُشتی
نگاه سمتِ حرم نه , به سویِ علقمه کن
بگو عمو نرسیدی رباب را کُشتی