ای شب افروزِدل آرا,ماهِ تابان, فاطمه
راحت روح وروان ومونس جان فاطمه
آسمان عشق من بی تو نداردجلوه ای
درهمه هفت آسمان, بدردرخشان فاطمه
ای شب افروزِدل آرا,ماهِ تابان, فاطمه
راحت روح وروان ومونس جان فاطمه
آسمان عشق من بی تو نداردجلوه ای
درهمه هفت آسمان, بدردرخشان فاطمه
دری به سمت حیاط تجلی اش وا کرد
سپس نشست و خودش را کمی تماشا کرد
و آن همه عظمت را کمی به نورکشید
و نور را به تجسم کشید و انشا کرد
شکر خدا که سینه زن مادرت شدم
شب تا به صبح گریه کن خواهرت شدم
دست خدا نام تو را بر دلم نوشت
از آن به بعد از دل و جان نوکرت شدم
ای عزادارت دل چاک بقیع
روضه خوانروضه ی پاک بقیع
خیزوپ یش زینبت تعظیم کن
کربلاراباقدت ترسیم کن
گذرکردم ازکوچه سار حقیقت
چوکارون آشفته ی شهر غربت
وطن بود ودستان اعجاز عاشق
صف آرایی تیک وتاک دقایق
هر چند که خسته است برمیخیزد
با درد نشسته است , بر میخیزد
تا نام (علی) می شنود , با آنکه
پهلوش شکسته است , بر میخیزد
شاعر؟؟
می کشدباز این فرشته چادر باران به سر
تا بگیردبار دیگر نیمه شب قران به سر
جبرییل ازبال خود می گسترد سجاده ای
زیر پایاین دعای بیقرار و جان به سر
تمام شمع وجود تو آب شد مادر
دعای نیمه شبت مستجاب شد مادر
گل وجود تو پرپر شد و به خاک افتاد
بهشت آرزوی ما خراب شد مادر
چه می شود که مجال عبادتی می شد
نصیب حلقه به گوشت لیاقتی می شد
قدیم ها که کمی صاف و ساده تر بودم
پس از شکستن دل استجابتی می شد
از اشک شعر , چشم مرا تا که تر کنند
باید که دعبل حرمت را خبر کنند
ذهنم دوباره شعله ور از واژه و حروف
آهنگ قلب قافیه ها ذکر یا رئوف
شعرم به پیچ زلف تو باز احتیاط کرد
باید به راه حادثه ساز احتیاط کرد
ترسیدم از مقام تو گویم کشد به کفر
این شد که طبع قافیه ساز احتیاط کرد
باید برای مقدم عشق تو یا “کریم”
فکری به حال سینه خاکسترم کنم
آیینه کاری حرمت عاقبت مرا
وادار می کند که دلم را حرم کنم