ﻋﺎﺷﻘﺎن ﺑﯿﻘﺮار ﯾﮑﺪﮔﺮﻧﺪ
ﻫﻤﻪ اﺳﻔﻨﺪ ﻧﺎر ﯾﮑﺪﮔﺮﻧﺪ
ﻓﺮق ﺑﯿﻦ ﻋﻠﯽ و زﻫﺮا ﻧﯿﺴﺖ
اﯾﻦ دو آﯾﯿﻨﻪ دار ﯾﮑﺪﮔﺮﻧﺪ
ﻋﺎﺷﻘﺎن ﺑﯿﻘﺮار ﯾﮑﺪﮔﺮﻧﺪ
ﻫﻤﻪ اﺳﻔﻨﺪ ﻧﺎر ﯾﮑﺪﮔﺮﻧﺪ
ﻓﺮق ﺑﯿﻦ ﻋﻠﯽ و زﻫﺮا ﻧﯿﺴﺖ
اﯾﻦ دو آﯾﯿﻨﻪ دار ﯾﮑﺪﮔﺮﻧﺪ
سرشار از ترانه ی یک رود جاری ام
امروز در نهایت امّیدواری ام
احساس میکنم که به دریا بدل شدم
احساس میکنم که بر این خاک جاری ام
کیست بعد از فاطمه بانوی والا زینب است
آنکه ما را جمع کرده دور مولا زینب است
کیست آنکه ارث از مادربزرگش برده است
آنکه او را چون خدیجه خواند, طاها زینب است
می خواستم غلام تو باشم ولی نشد
زیبنده ی سلام تو باشم ولی نشد
می خواستم مطیع فرامین تو شوم
فرمانبر پیام تو باشم ولی نشد
چقدر دغدغه داری وصال سر برسد
دوباره یار سفر کرده از سفر برسد
چقدر دغدغه داری که رو سفید شوی
به حد وسع برای فرج مفید شوی
عاشق در ابتدا که سخن ساز می کند
با یاد دوست حرف خود آغاز می کند
دل می برد ز جمع کثیری به آه خود
دردِ دلِ شکسته چو ابراز می کند
عابر دم عبور اگر غصه میخورد
از غربتش میان گذر غصه میخورد
دیگر کسی به خیمهی او سر نمیزند
میایستد خودش دم در غصه میخورد
حریم زینبی در خاک و خون است
یقینا فتنه تا مرز جنون است
در باغ شهادت را گشودند
دوباره بانگ أینَ الراسخون است
چون پشیمان نیستیم آقا پریشان می شود
فعل ما می بیند و هر روز گریان می شود
قلب او از دست ما خون است, غصه می خورد
بس که ما در غفلتیم از غصه نالان می شود
ما کجا؟ مونس تنهایی دلدار شدن
سالها انس گرفتیم به سر بار شدن
کمکم از چشم میافتند ز تو بیخبران
آخر غفلت ما چیست به جز خوار شدن
باید برای از تو سرودن وضو گرفت
یک گوشه ای نشست و به لب ذکر هو گرفت
با پای دل مسافر صحن عتیق شد
آنجا ز دست ساقی کوثر سبو گرفت
چِقَدَر این حرم صفا دارد
ضامنی چون رضا”ع”کجا دارد
این دهه چِقَدْر پر از شور است
بوی معصومه”س” و رضا”ع” دارد