بابا رو بغل بگير

بيا از جام لبم عسل بگير
خاك رو موهامو لااقل بگير
سرمو نذار بمونه رو زمين
بشين اينجا بابا رو بغل بگير

هوای تو

ببار رحمت خود را,همیشه بارانی
دلم هوای تو کرده خودت که میدانی
دو ماه گریه برای عزای تو کم بود
چه میشود که همیشه مرا بگریانی

شعر مناجات حضرت موسی ابن جعفر(ع)

پروانه هم پروانه محفل که باشد

قابل شود یکباره ناقابل که باشد

در شعله های شمع تا پا میگذارد

دیوانه بازی میکند عاقل که باشد

یا امام علی النقی (ع)

وقتش رسیده وقت کنی رو به ما کنی
ما را کبوتر حرم سامرا کنی
درهم بخر نگاه نکن که چه میخری
رسوا شوم اگر که بخواهی سوا کنی

کجایی که

کجایی که ببینی غم گرفتم
عزاداری برا تو کم گرفتم
کجایی که ببینی دم گرفتم
هنوزم معجرو محکم گرفتم

همچون گل لاله

همچون گل لاله که گشته پرپر افتاد
زهر جفا باعث شد از بال و پر افتاد

دستش به دیوار است تا اینکه نیفتد
دستش به دیوار است اما…آخر افتاد

بین مقتل

بین مقتل جمعه ای دلگیر می دیدم تو را

در میان نیزه و شمشیر می دیدم تو را

خواب می دیدم که گشته یک کبوتر,سر جدا

در میان خواب و در تعبیر می دیدم تو را

دست و پا می زدی

دست و پا می زدی اما پر تو دستش بود

وای من حنجر تو,حنجر تو دستش بود

مصحف پاک خدایی که در این گودالت

هر کسی برگه ای از دفتر تو دستش بود

غلامان رقیه سلام الله

ما در بهشت هستیم قطعا با رقیّه

تنها دلیل مستی دل ها رقیّه

شاهان همه در حیرت اند اینکه چگونه

دارد غلامان این همه یکجا رقیّه

کوچه ی شام

آن شب ز ترس و دلهره سرشار بودیم

ما فکر لحظه لحظه ی پیکار بودیم

بهر رضا,یت چشم خود بستیم امّا

بعد از نماز صبح هم بیدار بودیم

بی احترامی…

بر روی زخمم جز نمک مرهم ندیدم

خیری از این دنیا و از عمرم ندیدم

با اینکه از این دشمنان بد دهانت

حرف بد و بی احترامی کم ندیدم…

نمانده…

بر چشم های کوچکم سویی نمانده

بعد تو بابا جون,هیاهویی نمانده

تا شام,من پشت سر تو می دویدم

دیگر توانی نیست,زانویی نمانده

دکمه بازگشت به بالا